وقتی که رسیدم هوا سرد بود و شبنم های زیبا بر روی چمن کنار جاده در حال درخشیدن بود . وقتی به آسمان نگاه کردم فهمیدم که ابر های سیاه  هم  پا به پای من آمده اند ، البته چند سالی می شود که شرایط این گونه است . با شروع  محرم هوا هم بارانی می شود و ابر ها دوشادوش انسان ها بر این مصیبت بزرگ می گریند . چشم ها را که می گردانید می بینید که شهر هم رخت سیاه بر تن کرده و هیئت ها در همه جا سر بر افراشته بودند تا بار دیگر حماسه ای به یاد ماندنی از وفاداری بیافرینند . خورشید آهسته آهسته داشت جای خود را به ماه می داد ولی ماه که به سختی خورشید را پس زده بود حالا در لا به لای ابر های خم انگیز پنهان می شد . با جمعی از دوستان از زیر باران به حسینیه ای پناه بردیم تا در زیر پرچم امام حسین به ذکر مصیبت بپردازیم . مراسم خیلی شلوغ بود و مردم از همه جا خود را به حسینیه رسانده بودند . اگر از پخش موسیقی که در بین مجلس انجام شد بگذریم همه چیز خوب بود . با هر ناله ی روضه خوان آسمان هم برای ابراز ناراحتی ناله ای می کرد . از حسینیه که بیرون آمدیم با خیابان های خلوت شهر مواجه شدیم ، انگار که مردم همه در دل تاریک شب گم شده بودند .