گذر از کرمانشاه به تهران گویی که گذر از تاریخ است ، گذر از عهد هخامنش تا عهد خمینی . اولین جایی که با آن رو به رو می شوی بیستون است . بیستون برشی از تاریخ است که در میان دشت های وسیع و کوه های سر به فلک افراشته از دست دیو فنا تا به اکنون جان به در برده است . شهری کوچک که کتیبه ای از مردمانی که اکنون در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده اند آن را در زیر این چرخ هزار رنگ جهانی کرده است . آن مردمان  کتیبه ای  در کوه این مظهر جلال خدا نگاشته اند تا شاید بتوانند نام خود  را از مسیر زمان عبور دهند اما تلاش انها در برابر زمان این حلال قوی فایده ای نداشت و امروزه تنها به منبع درآمد و سرگرمی تبدیل شده است. از بیستون تا کنگاور زمین در محاصره کوه ها واقع شده است . کوه ها همچون سپاهی قدر قدرت صدای زمین را در هنجره بریده است . این مسیر پر فراز شهر های فراوانی را در دل خود جای داده است . شهر هایی که هر کدام بیشه شیر مردانی بوده که نامشان زینت دهنده ی صفحات تاریخ این مرز و بوم است . یکی از این شهر ها اسد آباد است. اسد آباد شهریست است که  در ارتفاعات زاگرس خود می نمایاند . در ابتدای  شهر تابلویی می بینید که ورود شما را به دیار سید جمال الدین اسدآبادی خوشامد می گوید . شهر تمام زمستان  در میان برف خفته است . برای رسیدن به همدان باید از اسدآباد و گردنه آن عبور کرد . گردنه ای که روزی مانع عبور سپاه سلطان محمد خوارزمشاه شد امروزه چنان در برابر تکلونوژی بشر جدید سر تعظیم و تسلیم فرود آورده که گویی وجود ندارد. به راستی اگر امروز آن سلطان گردن فراز از قبر بلند می شد و این ها را می دید چه می اندیشید . جاده ای وسیع سینه کوه را مجروح ساخته و آن را از پای در آورده است . حتی برف هم دیگر نمی تواند مانع عبور این چهارپایان آهنی شود . ماشین ها چنان در سرابالایی کوه از هم سبقت می گیرند که گویی به کوه دهنکجی می کنند .واعجبا به این روزگار کوهی که در همه جا نشان استقامت است این جا ببین چگونه پا به فرار گذاشته است . اسلام که یک روز در یک شبه جزیره دور افتاده پا گرفت امروزه آثارش حتی کوه های بلند کشورمان را هم فرا گرفته است ، مساجد در همه جای گردنه بر پا شده اند.

با اتمام گردنه زمین به وضع سابقش باز می گردد اما با این تفاوت که دیگر از آن کوههای سربرافراشته خبری نیست . انگار که کوه با مشاهده تسلیم شدن اسد آباد ترسیده و به دل زمین فرو رفته اند . بعد از اسدآباد ،همدان قرار دارد. شهری که روزی قومی شجاع را دردل خود جای داده بود . هگمتانه مرکز حکومت ماد و جزء اولین شهر های باستان است . در اینجا وسعت خاطره های مردم به اندازه پهنه  تاریخ می شود اما خاطره هایی که اروزه تنها در کتب قدیمی یافت می شود نه در سطح شهر . دیگر در ابتدای شهر خبری از آن دیوار ها نیست که حیات و ممات قومی بس بزرگ روزی بدان متصل بود. دیوار هایی که روزی مردمان شهر را از خطر لشکریان بیشمار نجات می داد . بشر جدید هر مانعی را برای رسیدن به خواسته هایش از سر راه خود برداشته است . همدان امروز تنها نشان هایی چند از آن هگمتانه را یدک می کشد . شهری که روزی چشم امتی بدان بود امروزه حتی در این انفجار اطلاعات هم به دست فراموشی سپرده شده است . مردم نیز دیگر آن شور سابق را ندارند و تنها دلیل بودنشان سیر کردن شکم مسافران در حال گذر است و تو شک نکن که اگر این جاده هم نبود امروز از این شهر چندصد هزار نفری چیزی جز دهی در دل خاطره ها نمی یافتی. همدان با هوای سردش همه را غافل گیر می کند . چند کیلومتری که از همدان دور می شوید همه چیز دگرگون می شود . هوا دیگر سرد نیست و دیگر ارتفاعی وجود ندارد . تا چشم کار می کند دشت های لم یزرعی است که با بوته خار های خشکیده پوشانیده شده است . دیگر خبری از درخت و کشاورزی نیست . مرتفع ترین چیزی که آن جا می روید تیر های برق است و بس . انگار که اثرات تهران به آنجا هم رسیده .