برای این مهم تقسیم بندی های فراوانی ارائه شده است که در اینجا به یکی از آن ها اشاره می شود :

اولین مرحله در تقسیم بندی مذکور مرحله توسعه آن است که در این مرحله  غرب شروع به ارزش گذاری بر روی واژه ها و ارائه تعریف جدید و همچنین تبیین نسبت خود با آن هاست . در این مرحله هرنوع واژهای که به ذهن خطور می کند   تغییر معنی عمده ای پیدا کرد و نسبت آن با جهان اطراف عوض شد . برای تصدیق این أمر مثال های فراوانی وجود دارد که اکنون به تعدادی از آن ها اشاره می شود :

انسان : انسان در گذشته جایگاه خود را در چهارچوب عبودیت و در مسیر کمال الا الله تبیین می کرد اما در این دوره خود به نوعی جایگاه خدایی رسید که همه چیز با توجه به آن تفسیر می شد .

خدا : در این مرحله خدای خالق شناخته شده اما خدای رب خیر . در واقع ربوبیت خداوند و امکان دخل و تصرفش  در زمین او گرفته شد و سپس به آسمان ها تبعید گشت .

آزادی : آزادی در مفهوم گذشته خود در واقع ثمره نوعی جهاد با نفس بود که کمالش هم در عبودیت خلاصه می شد اما آزادی در تعریف جدید به نوعی از خدا رهیدگی و فساد تبدیل شد .

علم : علم در مفهوم قدیمی خود به هر نوع دانشی از شهود گرفته تا فلسفه و علوم تجربی که می توانست موجب تقویت عبودیت انسان شود اتلاق می شد اما در دوره جدید تنها به علومی اتلاق می شود که قدرت انسان را در برابر طبیعت افزایش دهد .

ورزش : ورزش در گذشته نوعی وسیله بود برای رسیدن به اهداف اما در نسبت جدید خود هدف شده است ....

مرحله دوم مرحله قالب سازی است که در آن متناسب با ارزش های گفته شده قالبی برای زندگی ایجاد شد . یکی از این مهم ترین قالب ها لیبرال دموکراسی بود که در آن انسان خداهای جدید آزادانه می توانند هر کاری بکنند البته به شرطی که به آزادی انسان خداهای دیگر اسیب نرسانند و برای فرار از هرج و مرج فورمول اجتماعی نصف + 1 ایجاد شد تا به توقف نرسند .

مرحله آخر مرحله فورمول سازی است که در آن هر یک از علوم با توجه به 2 مرحله گذشته نوعی روش ومسئله مطرح کردند .