اگر انسانی حاضر می شود در جبهه جنگ با افتخار جان خود را اهداء کند به دلیل عقیده ای است که به وجود خداوند متعال و روز حسابرسی دارد و در عین حال اگر انسانی در برابر او می ایستد و به خاطر یک متاع قلیل دست به مقاتله می زند به خاطر عقیده مادی انگارانه ای است که عالم را خلاطه در همین زندگی دنیوی می بیند و حتی آن منافقی هم که گاه با حق است و گاه با باطل از عقیده سودانگارانه خود کمک می گیرد . از مثال های بالا می شود این نتیجه را گرفت که اعمال انسان فرع بر عقاید اوست ، یعنی این عقیده اوست که او را وادار به عمل و تحرک می کند و البته عقیده هم فرع بر شناخت و علم است خواه اجمالی و خواه تفصیلی که البته اینجا از بحث ما خارج است .حال گاهی اوقات می بینیم و یا می شنویم که از 2 عقیده کاملا متفاوت و رقیب یک عمل مشابه سر می زند.اینجا این سوال پیش می آید که ایا این دو عمل مشابه دارای یک ارزشند ؟ برای مثال از طرفی می بینیم و می شنویم که فلان آقا یا خانوم منزل خود را وقف کرده است و از طرف دیگر فلان بازیگر خرابکار هالیودی هم بر اساس تفکر مادی خودچه خیرات ها که نکرده .آیا ارزش کار آن ها یکسان است و یا می توان گفت که یکی از آن ها کلا ارزش ندارد؟هردو در ظاهر کار خوب و خیری انجام داده اند اما در اینجا بنده سوال بنیادی تری را مطرح می کنم و آن این که اصلا خوبی چیست و یا چرا خوبی خوب است ، به خاطر خودش و یا به خاطر چیز دیگر ، مثل منشأ آن و یا علت غایی آن ؟جواب سوال در ذکر این نکته است که خیر در این عالم به این دلیل خیر است که پروردگار متعال به آن دستور داده و شر به  این دلیل شر است که حضرت رب به آن دستور نداده .تنها أمری در عالم می تواند خیر باشد که علت غایی آن خدا باشد و یا به زبان دیگر وصل به خدا باشد ، خداوند متعال مانند مرشدی نیست که یک دست از خوبی ها در عالم باشد و او ما را به آن ها ارشاد نماید بلکه هر چه خوبی در عالم است به دلیل اتصالش به اوست و اوست که آن ها را از طریق وحی به بشر تفهیم کرده . در اینجا این شبهه ممکن است به وجود بیاید که پس جایگاه عقل انسانی در کجاست ؟ حداقل او می تواند خیری به اسم عدل به این معنی که هرچیز سر جای خودش و شری به اسم ظلم به معنی خارج کردن چیزی از سر جای خودش تشخیص دهد . جواب این شبهه این است که مگر عقل این توانایی را از کجا آورده ؟ اگر بگوییم خودش فی ذاته داراست که مستقل از پروردگار برای آن هویت قائل شده ایم و این در حالی است که ما در فلسفه اثبات می کنیم که کل عالم وجود رابط هستند ، نه حتی رابطی و تنها موجود مستقل پروردگار است . رابطی به این معنی که آن شیئ مستقل در عالم نمی تواند باشد اما ما می توانیم آن را در ذهن خود تصور کنیم مانند رنگ ها و رابط به این معنی که حتی تصورش در ذهن هم نمی تواند مستقل باشد .پس عقل ما هم این توانایی را به دلیل اتصالش به حضرت حق پیدا کرده و در صورت قطع این اتصال تبدیل به دفینه شیطان می شود .در پایان ذکر این نتیجه لازم است که درست است که ظاهر کار یکی است اما اگر عقیده متصل به پروردگار نباشد ذره ای هم ارزش ندارد ، شاید خیرات هم کند اما به قول یکی از دوستان خیراتش بوی صدقه نمی دهد . پس دیگر هم لازم نیست که به حجم خیرات فلان آقا یا خانم بازیگر نگاه کنیم و به شخصیت نه چندان مناسب او حسرت خوریم .