انقلاب را زاغه نشینان انجام دادند و زاغه نشینان هم پای آن می مانند

جشنواره عمار

                                                                                                                                                                                                                                          


دقایقی از شروع مراسم گذشته بود که وارد سالن شدم،ازمیان انبوه جمعیت که مشتاقانه در حال تماشای مراسم بودندبسختی جایی برای نشستن پیدا کردم و قلم از غلاف خارج کرده وبا یاد نام خدا شروع کردم به نوشتن بر جبین  کاغذکردم.به محض شروع آقای طالب زاده به عنوان اولین سخنران مراسم شروع به صحبت کرد،همه سرتاپا گوش شده بودند و همه گوشها معطوف به صدای  چهره هنری مورد علاقشان:عمارانعکاس خط مستقیم(انقلاب اسلامی) است؛عقبه جشنواره عمارنخبگان انقلاب اسلامی هستند،که خیلی وقتها در صحنه هم دیده نمی شوند.استاد طالب زاده زیاد به افاضه فیض نپرداختند و پس از بیان چند جمله کلیدی تریبون را به مجری واگذار کردند.افتتاحیه قرار بود نیم ساعت دیگر بر روی آنتن برود،پس باید به گونه ای حضار مشتاق ایستاده در سالن را در این فاصله سرگرم می کردند به همین دلیل به سراغ بخش تقدیر از آثار برگزیده در زمینه های گوناگون پوستر،نماهنگ،نمایشنامه و تیزر رفتند،البته بر خلاف رسم مالوف که تقدیر را در اختتامیه انجام می دهند .از نقاط عطف مراسم حضور خانواده های شهدا بود که با وجودشان مجلس را منور به نور الهی کرده  بودند . تقدیر ها درست در ساعت 20 پایان یافت وبرنامه بصورت زنده شروع به پخش شد.مجری مجددا اما بگونه ای زیرکانه مراسم را برای بار دوم آغاز کرد و به همه حضار خوشآمد گفت. برنامه ها اصلی  از همین زمان شروع می شد ،یعنی اینبار تجلیلی متفاوت از دو چهره متفاوت آن هم با تجلیل کنندگانی متفاوت.تجلیل اول با پخش کلیپی از سید مسعود شجاعی آغاز شد . مراسم به خوبی در حال اجرا بود اما صحبتهای انتهای سالن که طبق سنت دیرینه ما ایرانی ها پای ثابت تمام مجالس است گوش را آزار می داد.جشنواره در این تجلیل حرکتی زیبا و ساختار شکن انجام داده بود ،بجای دعوت از چهره های شاخص از والدین آقای شجاعی و از همه مهمتر از ننه سکینه دعوت به عمل آورده بود،پیرزنی که در طول هشت سال دفاع مقدس برای رزمندگان نان می پخت . پیام ننه سکینه برای آمریکا هم از حاشیه های زیبا بود:اگر آمریکا غلتی کند مردم ایران از زن و مرد دوباره همانطوری جوابشان را خواهند داد .آقای شجاعی لوح تقدیر خود را از دستان پینه بسته ننه سکینه گرفت و با تشویق علاقه مندان از سکو پایین آمد.با پایان تجلیل آقای شجاعی کاریکاتوریست خوب کشورمان نوبت به کسی رسید که اشک و لبخند هر ایرانی را با فیلم هایش در هم آمیخته بود؛یعنی آقای مسعود ده نمکی.هدیه آقای ده نمکی با باقی هدایا فرق می کرد که البته این تفاوت مربوط می شد به هدیه دهنده آن . برای تجلیل از آقای ده نمکی از ننه عصمت دعوت شد تا به بالای سکو برود،حضار به احترام پیرزنی که چیزی نزدیک به بیست و پنج سال با دستان خود برای رزمندگان دفاع مقدس و سپاه دستکش دوخته بود ایستادند.ننه عصمت این بار  عنوان آخرین دستکش خود را برای مردی ساخته بود که دوربین فیلمبرداریش چیزی کم از اسلحه شهدا نداشت.شور و شوق خاصی در سالن حاکم بود و آقای ده نمکی محبت خود را با  بوسه ای بر چادر پیرزنی که آخرین آرزویش دیدار رهبر انقلاب بود نشان داد و با چشمانی اشک آلود در پشت تریبون قرار گرفت:تجربه من در این چند سال این است،باید بین عزتی که مردم می دهند و عزتی که خدا می دهد یکی را انتخاب کرد...پایان- درکوی نیک نامی ماراگذر نباشد گرتو نمی پسندی تغییر ده قضا را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

دنیا

عجیبستانی است در نوع خود،اسم تفضیل است بر وزن فعلی و ریشه کلمه از دنی است؛یعنی خیلی پست ،بیش از حد تصور تا جایی که رسول خاتم (ص) آنرا سجن(زندان) مؤمن می خواند و مولای متقیان آن را سرای آرزو و یا  عروسی که هر شب در هجله ای است؛ ابا عبدالله هم به او خطاب یا دهر اف لک من خلیل می کند. دنیا محل گذر است و گذر از عبور از خط زمان معنی پیدا می کند و زمان هم در دنیا جریان دارد و نمونه بارز آن هم تغییر فصل هاست اما در محل قرار که زمان جایگاهی ندارد و دلیل شناختش  هم ثبوت همه چیز است حتی خود تو ،پس اینجا مکان قرار نیست بلکه مکان فرار است چون همه جیز پیوسته نغییر می کند .اگر اینجا مکان قرار نیست پس چرا این بنی عقل حسابگر کنونی یک چرتکه نمی اندازند تا همه چیز به دستشان بیاید ،مگر آدمی چقدر می تواند قرق در شهوت شود که اینچنین همه چیز را فراموش کند تا جایی که گونه ای در این دنیا زیست کند که گویا هرگز قصد سفر ندارد.مصداق بارز جهل مرکب در اینجاست ،آنها فکر می کنند که عاقل مردی هستند از دیار اولوالباب اما در بند جهل مرکب گرفتار آمده اند وگر نه دنیا را بهشت خود نمی دانستند.این باعث حیرت است .یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ . اما هیرت آور تر از هر چیز کسانی هستند که چنان این پیر جوان نما را هفت طلاقه می کنند و بانگ یا دهر اف لک من خلیل سر می دهند که بانگ رحیلشان در دل ای زمان گذرا هر صبح به گوش می رسد . صبح ها در لب پنجره گوش کن ،نجوای الرحیل را در صدای نسیم با گوش جان می توانی بشنوی.زمان همه چیز را تغییر می دهد اما این مردان چنان از عمق قلوب خود صدای آزاد شدن را فریاد کشیده اند که زمان هرگز نمی تواند آنرا تغییر دهد.هر روز هستند کسانی که این بانگ را می شنوند و بغچه سفر را می بندند تا  از این دیار مردگان به زندگی جاوید برسند . الرحیل ثمره خون است و این خون است که هرگز در دریچه زمان گم نمی شود و تغییر نمی کند مخصوصا اگر ثارالله باشد .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

همسفر

                  

در یک صبح سرد تابستانی آماده رفتن به ترمینال بودم تا از آنجا به سمت قبله قلبها، حرم آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام حرکت کنم . در راه ذکر دعا و ورد سحریم این بود که انشاءالله همسفری خوب و انقلابی پیدا کنم و یا حد اقل همسفری آدم حسابی در این بیست ساعت راه همصحبتم شود.وارد اتبوس که شدم ابتدا جوانی نچندان خوش سیما که سختی کار هنوز در چهره اش نهفته بود در کنار من نشست. جوان در زیر لب زمزمه هایی می کرد ،بیشتر که توجه کردم متوجه شدم در حال دشنام دادن به صاحب اتوبوس است چرا که به خاطر بار بیشترش هزینه بیشتری از او طلب کرده بود. از وجنات جوان تا ته قصه را خواندم اما چاره ای نبود جز با او همسفر شدن پس زیر لب الحمدی به جا آوردم و چیزی به او نگفتم . از آنجا که بخت یار بود جوان طاقت نیاورد و پیاده شد و به جای او پیرمردی متشخص با قدی رشید جلوس کرد.به او محترمانه سلام کردم و جوابی محترمانه تر شنیدم . پیرمرد ساکت بود و در کنج عزلت خود فرو رفته بود و دم بر نمی آورد . اتبوس شروع کرد به حرکت و راننده پای بر پدال گاز می فشرد و جاده گز می کرد تا این که ناگهان لرزه بر اندام اتوبوس افتاد و مسافران هم از وحشت شروع به لرزیدن کردند.راننده جستی زد و از پشت فرمان به پشت لاستیک تغییر موضع داد،کاشف از آب درآمد که لاستیک عقب پنچر است و اتوبوس چاره ای ندارد جز این که چون لاکپشت خود را به شهری نزدیک برساند .به یوم خراب شدن اتبوس جرقه مکالمه من و پیرمرد زده شدوهردو شروع به صحبت کردیم.بعد از کمی تخلیه اطلاعاتی متوجه شدم که طرف سال پنجاه و هفت از کشور  به مقصد نروژگریخته و اکنون پس از سی و اندی سال برای کاری برگشته ،پس بار دیگر در زیر لب الحمدی بجای آوردم و به خدای خود عرضه داشتم:همسفر انقلابی که ندادی ،دیگر این ضد انقلاب که بود که نصیب ما کردی.سرم بدجور درد می کرد؛سرم بدجور درد می کرد برای بحث کردن بنابراین سر بحث را گشودم و نوک پیکان کلام را به سمت مباحث اعتقادی نشانه رفتم .پیرمرد در اولین جمله خود به من گفت که در نروژ آزادی کامل دارید،می توانید با هر زنی رابطه داشته باشید و هر لباسی بپوشید و هر کاری کنید . او در بین کلامش گفت که یک پسر و یک دختر دارد و این باعث بوجود آمدن این سوال در ذهنم شد که شما غیرت ایرانی دارید چگونه اجازه می دهید کسی با دخترتان رابطه داشته باشد . پس از مدتی سبک و سنگین این سوال را مطرح کردم اما جواب تلخی شنیدم،او گفت که ما ناچاریم(شما که در آنجا آزادی کامل داشتید)چرا که اگر با آنها مخالفت کنیم نهاد های حمایت از خانواده وارد عمل می شوند و مقابل ما می ایستند . آه،امان از این آزادی نفس عماره که همچون چماقی برسر بشر آزاد شده از قید خدا با دست خودش زده می شود . از این بحث گذشتیم و وارد مسائل خوانواده شدیم که پیرمرد دوباره آزادی را مطرح کرد و گفت که آنجا شما با هرکسی که بخواهید می توانید زندگی کنید و عقد در آنجا بی معناست(زیبایی آزادیشان از آنجا بیشتر معلوم می شود که کانون خانواه را هم از بین برده اند ) و بعد در مورد نگهداری کودکان توضیح داد و گفت که ما در نروژ کودکان خود را به مهد می سپاریم تا در آنجا مورد تربیت قرار گیرند(پس کجا رفت مهر والدین) و بعد با کنایه به من گفت که آنجا گلستان است و خدا شما را از این لجن زاری که در آن هستید نجات دهد . تا مقصد با خودم فکر می کردم که این مردم برای به دست آوردن آزادی کاذبشان چه هزینه ای پرداخت کرده اند :خانواده ، فرزندان ،حیا و غیرت و در آخر خدا را تا بتوانند آزاد از همه چیز به بنگی نفس بپردازند. پس بار دیگر در زیر لب الحمدی به جا آوردم برای این لجن زار که می ارزد به هزار تا از آن گلستان ها.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

وقف


                        

سنتی است بس پسندیده که در آن جوانمردان میگذرند،ازخودشان،ازمالشان،ازخانوادشان و خلاصه از هرچیزی که لازم باشد . لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ . آیه زیبایی است آیه 90 سوره آل عمران اگر همچون باقی آیات فثط برای کسب  ثواب و با دیدی تاجرگونه خوانده نشود . مضمون آیه این چنین است که می گوید:به رستگاری نمی رسید مگر بدین وسیله که از چیزی که دوست دارید انفاق کنید . شرح و تفسیر این آیه را می شود کاملا در کربلا مشاهده کرد . حتما تا کنون به احادیثی با این مضمون برخورد کرده اید که : ما اهل بیت همه کشتی نجاتیم ولی کشتی حسین بزرگتر ..... . به نظر شما دلیل این امر چیست ؟ آیا این رستگاری عظیم  با چیزی جز انفاق به دست آمده است؟ حضرت ابا عبدالله (علیه سلام)  برای رسیدن به این فلاح و رستگاری از همه چیز خود گذشت . ایشان جان،مال و آبروی خیش و تمام اطرافیان خود را انفاق کرد یعنی هر چیزی را که دوست می داشت پس به همین دلیل است که پرچمش از همه بالاتر و نورش پرفروغتر است.تقدیر برای حضرت این آزمایش را می خواست ، آزمایشی با این همه سختی، و چه خوش گفت شهریار سرزمین ادب :         بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب   ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

تقدیر این چنین می خواست که امام حتی خوانواده  خود را وقف کند . در طول تاریخ افراد بسیاری بودند که قصمتی از وجود خود را وقف خدا کرده اند ، تمامی ادیان و مکاتب الهی و انقلاب های دینی همراه بوده است با وقف گوهره  وجودی انسان کامل آن عصر ویا اولوالالباب.نمونه ی آخر این وقف وجودی عظیم حضرت روح الله بود که تمام وجود خود را حتی آبروی خود را در راه حق تعالی داد. انفاق صرفا مادی نیست و مخصوصا مالی نیست بلکه انفاق جلوه های گوناگونی دارد . یکی از بهترین نمونه های عصر خودمان شهدا هستند که گران مایه ترین دارایی خود را در سبد اخلاص گذاشتند و فدای محبوب کردند. رهبر ما در این زمینه یک جمله زیبا دارد :بسیجی یعنی علی که تمام وجودش وقف اسلام بود ، یعنی این که زهرایش وقف اسلام بود ،  یعنی که فرزندانش،اموالش،اوقاتش،دارائیش و بالاخره همه جوره همه چیز خود را وقف اسلام کرده بود. الگوی بسیجی اکنون باید این باشد اما نگاه کنید به اطراف ، اشخاصی را می بینید که حتی لختی از وقت خود را هم اکنون در راه خدا وقف نمی کنند و نکته جالب توجه تر این است که انتظار (رستگاری) دارند. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

جانستان کابلستان

جانستان کابلستان روایت زیبایی است از سفر رضا امیر خانی به افغانستان. کتاب مشتمل بر نه فصل که فصل اول به شرح سعود نویسنده به قله ی دماوند است اما هشت فصل دیگر هر کدام قسمتی از سفرنامه ی آقای امیر خانی را به افغانستان تشکیل می دهد. کتاب مجموعه ای است از اتفاقات هیجان انگیز و جذاب که دور نمای تقریبا جامعی را از وضعیت فرهنگی،سیاسی و اقتصادی شهر های افغانستان در اختیار خواننده قرار می دهد. از نکات مثبت کتاب تلفیق مطالب با عکس های مرتبط است که این امر به ایجاد تصویر کاملی از موضوع در ذهن مخاطب بسیار کمک می کند . کتاب سرشار است از توصیفات طبیعی که گاهی نیز با درون مایه طنز خود خواننده را به خواندن ادامه ی مطلب تشویق می کند از دیگر نقاط قوت کتاب به کار بردن اصطلاحات عامیانه  مردم افغان جهت آشنایی بیشتر مخاطب با زبان این مردم و برسی معضلات اجتماعی و دادن راهکار برای حل آنهاست . شیوه  نگارش کتاب از لحاظ دستوری بسیار متفاوت با دستور زبان رایج است اما از این نکته با توجه به جمله ی ابتدایی شخص نویسنده می شود گذشت :رسم الخط این کتاب منطبق با دیدگاه مولف است.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

حسن عباسی+دانشگاه علامه=.....

16 آذر امسال برای دانشگاه علامه از حساسیت خاصی برخوردار بود . دکتر حسن عباسی در بزرگ ترین دانشگاه علوم انسانی غربی باید می آمد و بر علیه این علوم سخنرانی می کرد و این یعنی تنش ، یعنی درگیری پس نباید انتظار داشت که مراسمی بدون جدل داشت . پس از لحظه شماری های بچه ها بالاخره 16 آذر دانشگاه هم رسید ، دانشکده علوم اجتماعی از شلوغ ترین روزهای خود راسپری می کرد ، حضور گسترده حراست بدجور فضا را در پیش چشم بچه ها امنیتی کرده بود . استاد قرار بود که ساعت 12.30 بیاد اما از آنجا که یکی از ارکان شهرت بدقولی است  با یک ساعت تاخیر وارد شد. با تلاوت قرآن و سرود ملی جلسه شکل رسمی خود را گرفت . با دعوت مجری دکتر عباسی به انتظارها پایان داد و در پس میکروفن قرار گرفت و هر چه فریاد داشت بر سر همه از سیاسی گرفته تا علمی زد . حضار  نسبت به بحث ابراز علاقه می کردند تا این که نوبت به پرسش و پاسخ رسید که این خود شروع قصه ی رزمی و حماسی جدید بود . ابتدا نفر اول ادعا کرد که دکتر به اساتید توهین کرده است اما عباسی با این فریاد که من موضوعی را مطرح کردم و به اساتیدت بگو بیایند جواب بدهند ندای حل من مبارز سر داد . با ورود نفر دوم بحث سیاسی شد و این هیجان جلسه را به اوج رساند و دکتر عباسی با گفتن این موضوع که یکی دیگه لباسشو میپوشه من باید با عینک ریبون و تیشرت تبلیغ دینش رو بکنم با زبان کنایه ای خیلی ها را زیر سوال برد . جلسه رو به اتمام بود و وقت رو به پایان ،در نتیجه استاد سخنرانی را تمام کرد و آماده بیرون رفتن شد که در دم در با انبوه جمعیت که هر کس با قصدی گرد او جمع شده بود مواجه شد . وضعیت خطر ناکی بود ، عده ای که بقول عباسی دردشان آمده بود غضبناک دم در بودند اما قضیه با هوشیاری دوستان حل شد و دکتر حسن عباسی باسلامت کامل از این هفت خان سخت عبور کرد . 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

امام زاده صالح


              

ایستگاه تجریش ،مسافرین محترم ایستگاه پایانی می باشد لطفا از قطار پیاده شوید. با این جمله که از بلندگوهای قطار شنیده شد از خواب بیدار شدم . به خیابان که پا گذاشتم هوا بارانی بود و مردم از ترس خیس شدن در زیر سایبان مغازه ها جمع شده بودند . صدای آرامی به گوش می رسید ، صدا مرا به خود می خواند پس بیشتر توجه کردم : حی علی الصلاة،حی علی الفلاح . صدای اذان بود که از گلدسته های حرم امامزاده صالح به گوش می رسید . دل به دریا زدم و وارد باران شدم تا این که خود را سریع  به حرم رساندم . گنبدی زیبا با دو مناره سر به فلک کشیده که صدای اذانشان تمام تجریش را پر کرده بود . مومنین در حال خواندن نماز اول بودند که رسیدم . جمعیت تا در درب ورودی حرم آمده بود و عده ای آنجا در حال فتوا دادن بودند که آیا دم در وصل است یا خیر . به صحبت ها اعتنایی نکردم و در داخل حرم به سختی جایی برای خود پیدا کردم . پس از اتمام نماز ابتدا کمی صبر کردم تا جمعیت حاضر خلوت شود و بعد برای زیارت به سمت مرقد مطهر رفتم . حرم با پارچه های مشکی عزای حسین مزین شده بود و چراغ های سبز داخل حرم احساسات هر انسانی را جریحه دار می کرد . با احترام سلام دادم و بعد جایی در بالای سر قبر نشستم و باب دردودل را گشودم: سلام آقا چه خبر ، ببخشی که دیر آمدم و بیشتر ببخشی که با روی سیاه آمدم .....  خلاصه پس از این که آتش درونم را با دست خدایی حضرتش خاموش کردم از حرم بیرون آمدم . باران بند آمده بود اما زمین هنوز خیس بود . همینطور که در خیابان قدم می زدم متوجه شدم که پایم خیس شده . بله کفش هایم از بس هرزه گردی کرده بودم نیاز به چند بخیه پیدا کرده بود اما در مسیر رفت از بس عجله کردم متوجهش نشدم . دوباره به مترو رفتم تا مسیر آمده را برگردم : با سلام ، مسافرین محترم ایستگاه آغازین تجریش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

الرفیق ثم طریق



رفیق خوب تو این دوره زمونه کم پیدا میشه به خاطر همین میگن اگر پیداش کردی دیگه تا آخر عمر ولش نکن . از بخت خوب ما خدا چندتا نمونه  آزمایش شده  انقلابیشو نسیب ما کرده . یکی از اون ها اکبر ، بچه  باسواد و با هوشیه ،اما از بد روزگار این قدر منو دوست داره که به محض دیدن من هرچی از دهنش میاد بارم میکنه البته این فقط مختص من نیست و دامنه ی فعالیتش خیلی گسترده تره . اسم اون یکی دیگه هستش حسین و تا دلد بخوات دوسش دارم . بچه ی پر کار و خستگی ناپذیریه که تا می بینمش دلم می خواد برای تبرک بغلش کنم .اسم رفیق دیگرم سجاد ، از اون بچه های کله خراب ،انقلابی، حماسی و گنده گو در ضمن ما با هم داخل یک اتاق هستیم . در مورد بقیه هم اتاقی هام ترجیح میدم چیزی نگم چه را که باعث تشنج شدید میشه . از جمله رفقای با مرامه دیگم می تونم به قادر اشاره کنم که با اون لحجه  خوشگل ترکیش خودشو تو قلبت جا میکنه .امیدوارم که خدا نسیب شما هم کنه
      



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

امام زاده و شهر

                                                                                                                                                                                                                             

از دور که نگاهه می کردی گنبد سبز کوچکی توجهت را جلب می کرد.جلو تر که می رفتی متوجه حضور امام زاده ای در دامنه ی کوه می شدی  . گنبد کوچک اما با صفای امام زاده در لابه لای درختان سر به فلک  کشیده ی دامنه ی البرز زیبایی خاصی داشت . مردم از همه جا به امام زاده می آمدند تا در میان این همه هیاهوی شهر لحظه ای طعم آرامش را بچشند . آنجا خیلی کوچک بود اما در داخل خود شخص بزرگ و بزرگواری را جا داده بود . پا که داخل حیاط می گذاشتی زریح کوچکی که در مقابلت بود دلربایی می کرد . مکان محقر امام زاده معنویت خاصی داشت تا این که تصمیم گرفته شد که برای امام زاده بنای بزرگی بسازند . شروع مشکلات دقیقا از همین جا بود . با تخریب آن گنبد کوچک شروع به ساختن مکانی بزرگ کردند اما پس چند روز دست از کار کشیدند و امام زاده را همانطور خراب رها کردند . با پیگیری های پیاپی فهمیدیم که پرونده ساخت امام زاده در گیرودار جهانی کرئن طاق بستان به علت ارتفاع زیاد گنبدش مجوز نگرفته و این چندین ماه است که هرکس برای زیارت می رود بادر بسته و ساختمان خراب مواجه می شود . و اینجاست که پی میبریم به حرف های مردم که زیر لب می گفتند ما همین ساختمان کوچک را ترجیح می دهیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

جمعیت،کم یا زیاد

با ابلاغ سیاست های جمعیتی از سوی مقام معظم رهبری در سال 93 مبنی بر رشد جمعیت این سوال در اذهان عموم ایجاد شد که چرا در حالی که کشور با سیل انبوه بیکاری و کمبود امکانات آموزشی و بهداشتی در بسیاری از مناطق روبه رو است باید در صدد افزایش جمعیت بر آمد . برای پاسخ به این سوال ابتدا باید برسی ای را در باره ی سیر تحول جمعیت ایران داشت . جمعیت ایران در طی سال های 1355 تا 1365 از جهش قابل توجهی برخوردار بود تا جایی که به رقم بی سایقه 3/91 رسید . این افزایش جمعیت بیشتر مربوط به مناطق شهری ایران بود که به علت افزایش امکانات بهداشتی و کاهش مرگ و میر نوزادان و سیاست های افزایشی دولت صورت گرفت . ام به دنبال نگرانی ها در این مورد دولت به رو به سیاست های کاهش جمعیتی آورد به گونه ای که رشد جمعیت ایران در بین سال های 1375 تا 1370 به 2/43 رسید که نرخ کاهش در بین کشور های جهان یک رکورد قابل ملاحضه محسوب می شد . کشور روند کاهشی خود را ادامه می دهد تا این که در سال 1390 نرخ رشد جمعیت به 3/1 میرسد و این موضوع زنگ خطری را برای آینده کشور به صدا در آورد چه را که با فرض خوش بینانه و ثبات این رقم ترکیب جمعیتی کشور به سمت پیر شدن خواهد رفت تا حدی که به ازای هر 10 خانوار 7 جوان در معرض ازدواج و 7 سالمند خواهیم داشت . این جا زنگ خطری برای کشور به صدا در آورد به گونه ای که مقام معظم رهبری در سفری که به خراسان شمالی داشتند با غلت اعلام کردن سیاست های قبلی خواستار افزایش جمعیت شدند . ایشان در نامه ای که برای همایش ملی تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات مختلف جامع ه ارسال کردند به موضوع پیری جمعیت و توانایی کشور برای جمعیت بیشتر اشاره کردند . ایشان در سوم مرداد ماه جاری در دیدار کارگزاران نظام باز این موضوع را پیش کشیدند و این بار مسئله جمعیت 150 و 200 میلیون نفری را مطرح کردند . حال این سئال پیش می آید که آیا کشور توان تحمل این جمعیت رادارد . در این مورد باید این مطلب را یاد آوری کرد که مشکل کشور ما نبود امکانات و منابع نیست بلکه عدم توضیع مناسب آن است در ضمن نباید اکتشافات جدید و پیشرفت علم را که موجب افزایش توانایی کشور است را فراموش کرد . نکته ی آخر در این مورد نقش سازمان ملل متحد در سیاست های کاهش جمعیتی ایران است . این سازمان در این زمینه به دو کشور ایران و هند بیشترین کمک ها را کرده که این خود جای تعملی دارد که چرا سازمان مللی که بیشتر بودجه ی خود را از آمریکا در یافت می کند بودجه های فراوانی را در این زمینه در اختیار ایران قرار می دهد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری