انقلاب را زاغه نشینان انجام دادند و زاغه نشینان هم پای آن می مانند

۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

نگاهی به اندیشه‌های آیت‌الله جوادی آملی درباب علم دینی

پرسش از نوع رابطه عقل و وحی صورت‌بندی‌های نظری گوناگونی را در جواب به خود ایجاد کرده است. یکی از این صورت‌بندی‌های قابل تأمل، نظریه آیت‌الله جوادی آملی است که با توسعه هندسه معرفت دینی، هرگونه دانش را در حوزه دین وارد کرده و برچسب «علم دینی» به آن می‌زند. در این نظریه هندسه دین آن چنان وسعت پیدا می‌کند که چیزی خارج از آن قرار نمی‌گیرد.

دین‌شناسی استاد جوادی آملی
صورت‌بندی نظری استاد جوادی آملی در بحث علم دینی به ما می‌گوید که دین مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین فقهی و حقوقی است که از جانب خداوند صادر شده، پس اصل مفاهیمی مثل خداوند، بهشت، دوزخ، ملائکه و... دین نیستند بلکه حقایق مستقلی در عالماند که دین با گزاره‌های هست و نیستی مانند خدا وجود دارد و... حوزه عقیده انسان و با گزاره‌های باید و نبایدی مانند واجب بودن نماز و... حیطه عمل انسان را در نسبت با آنها تنظیم می‌کند. دکتر پارسانیا به عنوان شارح جریان فکری آیت الله جوادی در دانشگاه، در توضیحی که از این تعریف ارائه می‌دهد دین را «ما اراد به شارع» یعنی آن چیزی که خداوند اراده می‌کند معرفی می‌کند.
بنابر این منشأ این احکام تنها خداوند متعال است که از طریق وحی آن را در اختیار بشر قرار می‌دهد. حقیقت وحی، معصوم از اشتباه و دخل تصرف شیاطین در اختیار شخص معصوم قرار داده می‌شود. مدعای خاص این نظریه در این نکته است که آن چیزی که ما امروز با آن سر و کار داریم نه اصل آن حقایق بلکه الفاظی هستند که از گذر قرن‌ها به ما رسیده است. از نظر استاد جوادی «نقل»، محصول شناخت «مفسر» و «فقیه» و «اصولی» و «حدیثی» از الفاظ «وحی» است که به‌علت معصوم نبودن از خطا در مرتبه پایین‌تر از وحی قرار دارد. در واقع طبق قول ایشان لازمه فهم قرآن و روایت مهارت یافتن در علومی چون صرف، نحو، رجال و درایه و بعد مقایسه احادیث با هم و عرضه آن‌ها به قرآن است و این در حالی است که تمام این مراحل خطاپذیرند و این یعنی فهم ما از قرآن و سنت هم خالی از خطا نیست.

منزلت عقل در هندسه معرفت دینی
 عقل به‌عنوان قوه‌ای در انسان که وظیفه درک کردن را بر عهده دارد در برخورد با وحی دست به اثبات آن می‌زند و به‌عنوان یک کلید، درِ خانه وحی را به‌روی انسان می‌گشاید.
از نظر آیت‌الله جوادی عده‌ای درباره عقل تفریط می‌کنند و آن را تنها کلید خانه وحی می‌دانند، همان‌طورکه پس از باز کردن در توسط کلید، کلید از کارایی‌اش می افتد عقل هم پس از اثبات خداوند و حقانیت وحی به گوشه‌ای می‌رود و دیگر کارایی ندارد و عده‌ای هم راه افراط را در پیش گرفته‌اند، طوری که عقل را میزان وحی دانسته و در صورت ایجاد تضاد میان عقل و وحی قائل به انتخاب عقل می‌شوند، اما عقیده صحیح از نظر استاد جوادی آن است که عقل در مرحله نخست به‌عنوان کلید، در خانه وحی را به روی انسان باز می‌کند و بعد مانند چراغ در کنار نقل کمک به شناسایی محتوای وحی می‌کند؛ پس عقل هم مانند نقل در مرتبه پایین‌تر از وحی، به‌عنوان چراغ و روشنگر، وظیفه‌شناسایی آن را بر عهده دارد. البته که عقل هیچ دخل و تصرفی نمی‌تواند در محتوای وحی داشته باشد؛ یعنی چیزی اضافه یا کم کند. پس با این نگاه، وحی به عنوان مقسم عقل و شرع در نظر گرفته می‌شود و به‌عنوان سلطان هر دو امکان هرگونه معارضه بین او و عقل منتفی است. با این وصف اگر اختلافی هست، دعوای بین عقل و نقل است که این دعوا درون گفتمان دین شکل می‌گیرد و نه بیرون از آن.
استاد جوادی برای اثبات نظریه خود چند مثال از شیوه رفع تناقضات عقل‌و‌نقل می‌آورد: گاهی توسط عقل، قانونی با استدلال و برهان اثبات می‌شود، بر فرض مثال اثبات می‌شود که خداوند جسم ندارد و نمی‌شود برای او اعضا در نظر گرفت، بعد با رجوع به وحی به آیه‌ای مانند «ید الله فوق ایدیهم» بر می‌خوریم، در این صورت ما ظاهر آیه را رها کرده و آن را تفسیر می‌کنیم. یا در جایی دیگر با آیه‌ای مانند «خلق الله کل شیء من الماء» روبه‌رو هستیم در حالی که علم ممکن است ثابت کند موجودی که آب در اجزای آن به کار نرفته باشد وجود دارد، در این صورت هم از کشف علم به‌عنوان تخصیص‌دهنده آیه استفاده می‌کنیم و در نتیجه دعوای بین عقل و نقل هم منتفی می‌شود.

علوم تجربی اسلامی
آیت‌الله جوادی برای اثبات وجود علم تجربی اسلامی پرسشی طرح می‌کند با این مضمون که نقل، از آن‌جا که حاصل اجتهاد و دقت عالمان در کلام وحی است و به ما خبر از آن می‌دهد، دینی خوانده می‌شود اما سؤال این‌جاست که وقتی ابتدای عالم خداست و بازگشت همه هم به‌سوی اوست، یا به زبان دیگر «هو الاول و هو الآخر» پس در این بین جز فعل و تجلی خدا چیز دیگری نیست، با این حال چطور می‌شود که بررسی «کلام» خداوند به خاطر انتسابش به او «دینی» خوانده می‌شود اما بررسی «فعل» خداوند، یعنی عالم طبیعت، توسط دانشمند تجربی علم دینی خوانده نمی‌شود؟ پاسخ خود او به این پرسش این است که علوم طبیعی کارش شناخت خلقت خدای تعالی است؛ یعنی مشغول خلقت‌شناسی هستند پس قطعاً محصولشان هم دینی است و حجت دینی هم هست، البته به شرطی که ما را به یقین یا ظن و گمان معتبر برساند. بر فرض مثال اگر دانشمند تجربی که به هواشناسی مشغول است یقین کند که توفان در راه است و سفر در جاده موجب به خطر افتادن جان انسان است، پس بر انسان حجت است که مسافرت نکند و اگر هم به سفر برود سفرش سفر معصیت بوده و نمازش کامل می‌شود.
با این وصف از نظر استاد جوادی، علم به‌عنوان محصول عقل درون گفتمان دین قرار می‌گیرد و تمام علوم،
دینی هستند و فرض در نظر گرفتن علم غیر دینی محال است حتی اگر دانشمند آن بی‌دین باشد.
از نظر او همچنان که ما از طریق اجتهاد و کوشش در قرآن و سنت، احکام الهی را استخراج می‌کنیم می‌توانیم با اجتهاد در آیاتی که در‌باره طبیعت سخن می‌گوید قواعد تجربی را هم استخراج کنیم. حرف استاد جوادی آملی این است که دین اصول تمام علوم را در اختیار انسان قرار داده و ما تنها با اجتهاد موظف به استخراج فروع از آن‌ها هستیم. آیت‌الله جوادی به دنبال این است که مدعای خود را با آیاتی چون «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء» یا روایتی چون «بر ماست ابلاغ اصول، بر شما و به عهده شماست تفرع در آن» اثبات کند.

فلسفه تنها علم سکولار عالم
آیت‌الله جوادی در بررسی تاریخی فلسفه این نکته را بیان می‌کند که فلسفه تنها علمی در عالم است که در لحظه تولد نه الهی است و نه الحادی، اما در ادامه با شناخت عالم یا شکل جهان‌بینی الهی پیدا می‌کند یا الحادی. به عبارت دیگر عقل با کنکاش در عالم، زمانی که به حقیقتی مانند خدا یا عالم غیب می‌رسد چنانچه خضوع کند و آن را بپذیرد الهی می‌شود و اگر تکبر ورزی کند الحادی می‌شود. از طرفی تمام علوم بر پایه فلسفه علمِ خود به وجود می‌آیند و این فلسفه علم هم بر پایه فلسفه مطلق ایجاد می‌شود. بنابراین اگر فلسفه مطلق ما الهی شد عالم را مخلوق خدا می‌بینیم و اگر الحادی شد عالم را طبیعت بی‌جان می دانیم. از نظر استاد جوادی مشکل علوم جدید این است که خداوند را به‌عنوان ابتدا و انتهای عالم در نظر نمی‌گیرند و از آن جایی که در دامن فلسفه الحادی رشد کرده‌اند طبیعت را به‌عنوان لاشه بی‌جانی تصور می‌کنند.

اسلامی‌سازی علوم
لازمه اصلاح علم غربی از نگاه استاد جوادی اصلاح جهان‌بینی و فلسفه علم و در نظر گرفتن خداوند به عنوان مبدأ و انتهای آن است. در این صورت است که عالَم مخلوق خدا و علمش خلقت‌شناسی می‌شود. صنعت هم به‌عنوان حرفه‌ای که به مونتاژ و بهره‌برداری از خلق الهی مشغول است صفت دینی می‌گیرد.
در نهایت استاد جوادی نکات زیر را با توجه به نظریات گفته شده برای اصلاح ساختار علم و دانشگاه در کشور توصیه می‌کند؛
1- عنوان طبیعت را برداریم و به‌جای آن عنوان خلقت بگذاریم.
2- عنوان خالق یعنی خدای متعال محفوظ باشد و هدف را هم فقط او قرار دهیم.
3- محور بحث ما دلیل معتبر نقلی باشد، چرا که دین وظیفه ارائه اصول علم را بر عهده دارد و دانشمندان وظیفه استخراج جزئیات آن.
4- از تأییدهای نقلی یا تعلیل‌های آن استمداد شود.
5- دعوای حسبنا العقل نشود.
6- تفسیر هر جزئی از طبیعت با تفسیر جزء دیگر آن انجام شود تا از جنس تفسیر آیه به آیه باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

ایجاد جامعه دینی مقدمه تولید علم دینی است

شهید سید محمدباقر صدر یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان مسلمان و به تعبیر امام خمینی (ره) «مغز متفکر اسلامی» در قرن چهاردهم هجری است. صدر از حلقه یاران خواص حضرت امام در مدت اقامت ایشان در نجف به شمار می‌رفت و در طول تمام مبارزات امام پشتیبانی خود را از این نهضت اعلام می‌کرد. در همین راستا او دست به تولید نظریاتی درباره مبانی انقلاب اسلامی زد که حاصل آن‌ها مجموعه شش‌جلدی «الاسلام یقود الحیات» شد.

 چند سال مانده تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، یک سؤال عمیق ذهن بسیاری از روحانیون انقلابی را به خود مشغول کرده بود: اگر پیروز شویم چه کار کنیم؟چگونه کشور را اداره کنیم؟ با کدام نظام اقتصادی؟ با کدام نظام سیاسی؟ مبنای ما برای این نظام سازی چیست و منبع ما کدام است؟
عده‌ای از علمای انقلابی در برابر این سؤال‌ها پاسخ می‌دادند که هنوز زود است بخواهیم از این فکرها کنیم و با پرداختن به این افکار از عمل بازمی‌مانیم. ابتدا باید این رژیم را سرنگون کرد و بعد  به این مسائل می‌پردازیم. بزرگانی هم چون مرحوم ربانی شیرازی پاسخ می‌دادند که برنامه تنها قرآن است، اما جواب اصلاً جواب قانع‌کننده‌ای نبود، چرا که قرآن مانند گنجی است که باید استخراج شود. پس دوباره این سؤال مطرح شد: برنامه چیست؟
شهید سید محمدباقر صدر از اولین اشخاصی بود که به اهمیت این مساله پی برد و تلاش‌های فراوانی را در جهت معرفی نظامات فکری و اقتصادی و اجتماعی اسلام انجام داد. بااینکه در آثار وی مفهومی به نام علوم انسانی اسلامی با معنای امروزی آن یافت نمی‌شود اما الگوی به کار برده شده توسط ایشان در آثاری چون «مجمعتنا»، «اقتصادنا» و «فلسفتنا» حاکی از ارائه نوعی از علم دینی است. استخراج نظریه شهید صدر در زمینه علوم انسانی اسلامی نیازمند فهم مبانی فکری اوست.

هستی‌شناسی
 دو جریان عمده فکری در زمان شهید صدر عبارت بودند از مارکسیسم و لیبرالیسم. این دو جریان در بعد فلسفی خود تکیه بر مادی‌گرایی و دنیوی‌گری داشتند و قسمت عمده تلاش علمی شهید صدر، مخصوصاً در کتاب فلسفتنا نفی مادی‌گرایی آن‌ها و اثبات عالم مجرد در برابر ماده و وجود رابطه میان آن دو است. اصالت عالم ملکوت در برابر عالم مُلک مهم‌ترین مبنای هستی‌شناسی صدر است.

معرفت‌شناسی
 نظریه انتزاع، مقبول‌ترین عقیده در میان فلاسفه اسلامی درباره معرفت‌شناسی است و صدر هم محصولات فکری خود را بر پایه همین نظریه استوار کرده است. طبق این نظریه ریشه شناخت‌های ما به دو دسته تصور و تصدیق تقسیم می‌شود. تصورها همان صورت‌های ذهنی بدون حکم هستند که یا از رابطه ما با عالم بیرون با واسطه احساس ساخته می‌شوند، مانند تصور ما ازآسمان و خورشید و کوه و... یا پس از دریافت‌های حسی با پردازش ذهن انسان به وجود می‌آیند، چون مفاهیم نظم و عدل و... . این دسته از یافته‌ها به دلیل این که با ابزار حس کشف می‌شوند، گرفتار اشکالات حس بوده و نمی‌توان از آن‌ها به عنوان داده‌های یقینی استفاده کرد.
اما دسته دیگری از یافته‌های ما تصدیق‌ها هستند. تصدیق همان تصور است که حکمی به آن نسبت داده شده است. مانند این جمله که خورشید وجود دارد. این دسته از یافته‌ها از آن جایی که مبتنی بر یک سری بدیهیات فطری و مورد پذیرش تمام انسان‌ها چون اصل علیت و اصل محال بودن اجماع نقیضین است، می‌تواند با شرایطی به عنوان داده‌های یقینی مورد پذیرش واقع شود و معیاری برای سنجش صدق تصورهای ما باشد. البته شهید صدر موفق شد با پایه‌ریزی نگاهی جدید اصلاحاتی در این نظریه انجام دهد اما اصول نظریه انتزاع همچنان مورد پذیرش وی بود.

انسان‌شناسی
از نظرگاه صدر، انسان موجودی دارای دو ساحت مادی و معنوی است که از ابتدا در جامعه زیسته است. زندگی در اجتماع با وجود این که زمینه‌های حیات او را فراهم می‌کرده اما مشکلات فراوانی هم در سد راه او قرار داده است. مهم‌ترین این مشکلات چگونگی برقراری عدالت اجتماعی است. نظامات دست‌ساخته بشر از آن جا که نمایش‌دهنده نفسانیات سازندگان آن هستند هرگز نمی‌تواند الگوی مناسبی در این جهت معرفی کند. بنابراین یا آزادی‌های او را در جهت عدالت قربانی می‌کند و یا عدالت را فدای آزادی. آیت‌الله صدر در زمینه امیال درونی انسان بیان می‌کند که انسان موجودی  است دارای حب الذات. این غریزه در وجود انسان منشأ تمام اعمال ارادی اوست. اسلام با تغییر بنیادی در مفهوم لذت، این غریزه انسان را در جهت قرب به عالم ملکوت به کار می‌گیرد و می‌تواند بهترین نظام را معرفی کند.

علم‌شناسی، دین و علم دینی
شهید صدر به علم نگاهی اثبات‌گرایانه دارد و آن را حاصل تلاش انسان برای پاسخ به سوالاتی می‌داند که درباره پدیده‌های عینی و خارجی  بتواند آن‌ها را توصیف و تحلیل کند، بنابراین تنها معیار علمی بودن یک یافته حکایت کردن آن از رخدادهای عینی است.
دین در نگاه صدر عبارت است از ایمان به خدا، پیامبرش و آنچه به وسیله او فرستاده شده و تسلیم شدن در برابر آن. بنابراین دین مجموعه‌ای از عقاید، باورها و احکام است که وظیفه تنظیم رابطه انسان با خود، خدا، طبیعت و هم نوعان را دارد . او در شرح سرگذشت تاریخی انسان بیان می‌کند که انسان‌ها از ابتدا به گونه برابر با هم زیست داشتند اما با گذشت زمان و مسلح شدن عده‌ای به ابزار علم، یک جریان سلطه در اجتماع به وجود آمد که با سوء استفاده خود از علم، نظام اجتماعی را منحرف کرد. پس در این جا دین با عرضه نوعی نظام جدید سعی در بازگرداندن تعادل به سطح جامعه دارد بنابراین در حال حاضر فقط دین اسلام است که به عنوان عقیده‌ای غیر قابل انفکاک از حیات اجتماعی توانایی ارائه این نظام را دارد.
شهید صدر به علت نگاه پوزیتویستی خود به عرصه علم هرگز نمی‌تواند مفهوم علم دینی را پذیرا باشد اما نقطه اوج اندیشه وی تفکیک بین مکتب علم (فلسفه و ایدئولوژی) و خود علم است. از نظر وی علم انسانی حاصل مشاهده جامعه است، بنابراین اگر ما جامعه‌ای داشته باشیم که اسلامی باشد اندیشمند علوم انسانی با مشاهده و مطالعه آن علمی را به دست می‌آورد که می‌توانیم آن را علوم انسانی اسلامی بنامیم. این مساله در نقطه مقابل این هم صادق است یعنی اگر جامعه‌ای مبتنی بر اصول الحادی داشته باشیم دانشمند علوم انسانی با مشاهده آن علوم انسانی الحادی را تولید می‌کند. راه به دست آمدن جامعه اسلامی استخراج ایدئولوژی و نظام اسلامی و اجرای آن در جامعه است. با این کار جامعه‌ای اسلامی به دست می‌آید که با مشاهده مختصات آن می‌توان به علوم انسانی اسلامی هم رسید. پس در این دستگاه فکری جامعه دینی مقدم بر علوم انسانی دینی است و نقش دین نه به طور مستقیم بر علم بلکه با یک واسطه از طریق نظام دینی اعمال می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

هیچ علمی خنثی نیست

پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 با سقوط نظام شاهنشاهی و قرار گرفتن امور در دست ولی‌فقیه حاصل شد، اما به اعتقاد برخی به‌صرف قرار گرفتن حکومت در دست ولی‌فقیه نمی‌توان صفت «اسلامی بودن» را به حاکمیت نسبت داد، بلکه آن چیزی که وجه تمایز حکومت اسلامی و غیر اسلامی است در نحوه اداره کشور است. به همین دلیل آیت‌الله سید منیرالدین حسینی به تأسیس پژوهشگاهی تحت عنوان «فرهنگستان علوم اسلامی» به منظور تولید و استخراج نرم‌افزار حکومت دینی اقدام کرد. پس از فوت سید منیرالدین حسینی در سال 79 آیت‌الله میرباقری به عنوان رییس جدید فرهنگستان، دنباله‌رو این مسیر تا به امروز بوده است.

 مهم‌ترین پروژه فکری دفتر فرهنگستان در طی سی سال گذشته پایه‌ریزی یک فلسفه جدید در راستای تولید نرم‌افزار حکومت دینی مبتنی بر نقد فلسفه صدرا ست. در واقع فرهنگستان اجزای فلسفه خود را پس از نقد مبانی صدرایی بر خرابه‌های آن بنیان می‌گذارد.

جهان‌بینی فرهنگستان
مرحوم سید منیر حسینی در این بحث ابتدا با نقد جهان‌بینی صدرایی که مبتنی بر وجود و ماهیت است و در یک نظام علت و معلول، خدا را به عنوان علت‌العلل معرفی می‌کند، نوع نگاه جدیدی را با به هم ریختن بحث «علیت» و مطرح کردن «فاعلیت» تحت عنوان «فلسفه نظام ولایت» معرفی می‌کند. در این نگاه عالم مجموعه‌ای متشکل از دو نوع فاعل است؛ نخست فاعل مستقل که مختار کامل و دارای اختیار نامحدود و قدرت ربوبی است و چیزی شعاع قدرت او را محدود نمی‌کند و سپس فاعلی وابسته که دارای تأثیر محدود است. در این نگاه تمام موجودات عالم به‌جز خداوند جزء فاعل‌های وابسته محسوب می‌شوند.
فرهنگستان ابتدا قائل به اصالت ربط می‌شود؛ به این معنی که تمام فاعل‌های غیرمستقل به عنوان یک کل حقیقی با هم یک مجموعه منظم را شکل می‌دهند و سپس از اصالت ربط به اصالت تعلق می‌رود و بیان می‌کند که این مجموعه مرتبط، متعلق به همدیگر نیز هستند و از اصالت تعلق به اصالت فاعلی گریز زده و قائل به اصالت فاعل مستقل به عنوان خالق، ولی و سرپرست تمام فاعل‌های دیگر می‌شود.

امکان یا امتناع علم دینی از منظر فرهنگستان
استاد میرباقری، رییس فرهنگستان علوم اسلامی در پاسخ به پرسش امکان و یا عدم امکان علم دینی پاسخ می‌دهد امکان و یا امتناع علم دینی مستلزم پاسخ به چند سؤال است؛ نخست این که آیا علوم جهت‌دارند یا نه؟ چنانچه علوم را خنثی بدانیم بحث از علم دینی و غیردینی بی‌معنا خواهد بود، چراکه در این صورت علم در برابر جهل قرار می‌گیرد، نه علم دینی در برابر غیردینی. دومین سؤال مربوط به حوزه دخالت دین است، که اگر دین را صرفاً به یک معنویت شخصی و یا یک تجربه دینی کاهش دهیم صحبت از علم دینی باطل خواهد بود، چراکه با پیش‌فرض جهت‌داری علوم هم نمی‌توان دین را یکی از فاکتورهای تأثیرگذار بر علم دانست، اما چنانچه نگاه حاکم بر دین یک نگاه حداکثری باشد دین به عنوان یکی از بازیگران فعال حوزه معرفت توان دخل و تصرف در معرفت علمی را دارا خواهد شد.
مرحوم سید منیر برای اثبات جهت‌دار بودن علم، نظریه جدیدی را در معرفت‌شناسی فلسفی ارائه می‌کند. در این نظریه انسان برای فهمیدن سه مرحله را پشت سر می‌گذارد؛ ابتدا در برخورد اندام‌های حسی او با عالم کیفیتی در ذهن پدید می‌آید که این کیفیت اولیه ناظر به بیرون در ذهن ما تشکیل شده و نقش اراده ما در پدید آمدن آن، یک نقش فرعی است. در مرحله بعد این کیفیت اولیه در ذهن ما دچار مرحله‌ای از دگرگونی و تغییر شده و شکل جدیدی متناسب با اراده‌ها، انگیزه‌ها و علوم قبلی ما پیدا می‌کند و از آن جایی که تمام این عملیات در ظرف ذهن ما اتفاق می‌افتد نقش اراده در آن یک نقش اصلی و محوری است. پس از مرحله تبدیل، ما وارد مرحله سوم می‌شویم که آن مرحله «تمثیل» است. تمثیل شکل نهایی تصورات ذهنی ماست. از نظر استاد میرباقری این تصورات هرگز بر واقع «تطابق» نمی‌کنند بلکه با آن دارای «تناسباتی» است. به‌گونه‌ای که هر کیفیت در ذهن از هر شیئی حاصل نمی‌شود. در واقع فهم حاصل ارتباط ذهن انسان از فیلتر انگیزه‌ها و اراده‌های فاعلی انسان با محیط است. با توجه به تأثیرگذاری انگیزه‌های انسان در یافته‌های ذهنی ما فهم خنثی به هیچ وجه و در هیچ لایه‌ای از علم نداریم، بلکه تمام علوم حتی ریاضیات هم جهت‌دارند، اما شدت این جهت‌داری بسته به نوع علوم متفاوت است. برای مثال شدت این جهت‌داری در علوم انسانی بیشتر و به مراتب در علوم تجربی و ریاضی کمتر است. اما نکته مهم در اینجاست که ما فهم خنثی نداریم. بنابراین از نظر فرهنگستان از آن جایی که اراده انسان از اموری است که عدل و ظلم درباره آن مصداق دارد پس «حق» و «باطل» وصف اصلی علوم می‌شود. صدق و کذب زمانی صفت اصلی علم است که ما علم را به کشف تطابقی بین صورت ذهنی و عالم بیرون تفسیر کنیم، یعنی بگوییم هر وقت صورت ذهنی ما بر عالم خارج مطابق بود علم ما صادق و هر وقت نبود کاذب است، اما اگر اراده را در فرایند فهم دخیل بدانیم و به انسان به چشم یک کامپیوتر بدون اختیار که صرفاً اطلاعات زیادی ذخیره کرده نگاه نکنیم در این صورت ما از همان ابتدا دو جور فهم خواهیم داشت یا فهم حق که از اراده و انگیزه ایمانی تحت ولایت و سرپرستی پروردگار حاصل می‌شود و یا فهم باطل که در نقطه مقابل قرار دارد .

هیچ کس برای کشف حقیقت تحقیق نمی‌کند
میرباقری در شرح این مدعا می‌گوید هیچ کس در عالم به‌گونه‌ای زندگی نمی‌کند که صرفاً برای کشف حقیقت دست به تحقیقات علمی بزند، بلکه علوم در رابطه با نیازها و حساسیت‌های انسانی شکل می‌گیرند. آدمی برای رفع نیاز خود به کالا محتاج است و ناچار برای تولید کالا مجبور به ساخت تکنولوژی و اسباب است. لازمه تولید تکنولوژی هم علم است. از نظر فرهنگستان بزرگ‌ترین نیاز انسان که در حکم نیاز محوری اوست و بقیه نیازها در اطراف آن شکل می‌گیرد نیاز به پرستش است. این نیاز یا معطوف به پروردگار می‌شود و یا معطوف به دنیا، پس نهایتاً به این دلیل که نظام حساسیت‌ها و نیازهای جامعه ایمانی با جامعه الحادی متفاوت است ما شاهد دو نوع علم و تکنولوژی خواهیم بود.
میرباقری در نفی وجود نیازهای مشترک می‌گوید: البته اگر نیازها را به صورت فرد فرد و انتزاعی نگاه کنید شاید نیازهای مشترکی مشاهده شود اما با نگاه واقع بینانه یعنی نگاه سیستمی می‌فهمید که هر نیازی در مجموعه کفر و ایمان دو جور تفسیر و دو جور فهمیده می‌شود. در نتیجه ما هیچ نیاز مشترکی در این بین نداریم.

دین‌شناسی فرهنگستان
فرهنگستان برای پاسخ به سؤال دوم مربوط به دین حداکثری هم باز مدعی عرضه دین‌شناسی جدیدی است. از آن جایی که مدعاهای فرهنگستان بر نقد عقاید رایج شکل می‌گیرد لازم است برای فهم این نظریه ابتدا شناخت رایج از دین را که تحت تأثیر علامه طباطبایی ایجاد شده دانست. از منظر علامه طباطبایی انسان موجودی استخدام‌گر است. ذات او استخدام‌گری است و برای مهار این غریزه در سطح اجتماع ما نیاز به یک سیستمی داریم که آن را محدود و جهت‌دهی کند و از آن جایی که عقل بشری محدود است خود معترف به این می‌شود که از طرف معرفتی دیگر به نام وحی این نظام باید به او داده شود پس دین وظیفه‌ای هم در برابر دنیای بشر دارد. وظیفه اصلی دین هدایت و ساخت زندگی اخروی انسان است اما از آن جایی که آخرت از بستر دنیا می‌گذرد لازم است دین هدایت برخی امور را در زندگی دنیا به عهده بگیرد، مقدمه آبادانی آخرت آباد کردن دنیای انسان است. پس وظیفه اصلی دین آخرت و وظیفه فرعی آن دنیاست. البته در این میان عقل و علوم بشری تعطیل نمی‌شود بلکه در کنار دین به حیات خود ادامه داده و در جاهایی که دین سکوت کرد دخالت می‌کنند.
اما از نظر فرهنگستان جامعه محل اعمال اراده‌های آدمی است و از آن جایی که اراده جولانگاه عدل و ظلم است پس دین باید در تمام شئون آن دخالت کند، چگونه در چنین ساحتی می‌توان گفت که دین حرفی برای گفتن ندارد؟ با این حرف، مواضع سکوت دین را جولانگاهی برای سرکشی نفس استخدام‌گر انسان کرده‌ایم. استاد میرباقری در توضیح این مدعای فرهنگستان می‌گوید دین وظیفه سرپرستی تمام شئون انسان را بر عهده‌دارد. همان‌طور که در عرصه فردی دین وظیفه هدایت نفس، قلب و ذهن انسان را متکلف شده است در عرصه اجتماعی هم دین عهده‌دار هدایت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جوامع است. این وظیفه تنها در سطح اجتماع محدود نمی‌شود بلکه دین در شأن تاریخی خود وظیفه هدایت انسان در ساحت تمایلات و ظرفیت‌های تاریخی او را هم بر عهده‌دارد .
از نظر فرهنگستان اعمال سرپرستی دین در این سه ساحت از طریق ابزارها، الگوها و علوم مختص به خود است. دقیقه همان‌طور که مذهب الحاد هم سرپرستی خود را از طریق علوم و ابزارهای خاص خود انجام می‌دهد. پس بر اساس مدعای فرهنگستان در این نظریه دین نه عقیده و اعمال مرتبط به آن بلکه دین سرپرستی جریان حیات بیشتر است و دین‌داری اظهار تولا نسبت به این سرپرستی است. بروز این سرپرستی هم در عقاید و مناسک خاص خود است و با این تلقی از دین حوزه دخالت دین حوزه عدل و ظلم است، پس هیچ چیزی از سلطه دین بیرون نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

خط امامی‌های ضد ولایت فقیه

بحث درباره مبانی و پشتوانه‌های دینی ولایت‌فقیه یکی از ریشه‌دارترین مباحث رایج در کشور است، اما با این حال ولایت فقیه به‌عنوان یک پدیده عینی در جامعه ایران با سابقه‌ای سی‌وهفت ساله همواره از چشم نظریه‌پردازان مغفول واقع شده است. آقای دکتر علیرضا شجاعی زند، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس صبح دیروز در دانشگاه امام صادق (علیه‌السلام) در نشست «رهبری در دوره استقرار؛ رهبری در دوره تثبیت» به تحلیل ولایت فقیه نه به‌عنوان یک امر ذهنی بلکه به‌عنوان امری عینی در جامعه با عینک جامعه‌شناسی سیاسی پرداخت.

دانشگاه‌های ما از ولایت فقیه غافل‌اند
دکتر شجاعی‌زند در ابتدا با آسیب‌شناسی از جامعه علوم انسانی کشور بیان داشت که دانشگاه‌های ما همواره دچار نوعی عقب‌افتادگی نسبت به مسائل و موضوعات اطراف خودشان هستند و با موضعی طلبکارانه همواره با برچسب‌هایی مثل ژورنالیستی بودن و یا عوام‌فریبانه بودن به این غفلت خود مهر تأیید می‌زنند تا این‌که دانشگاه‌های غرب با بررسی این مسائل پکیجی آماده برای ترجمه در اختیار آنها قرار دهد. یکی از مسائلی که از نظر شجاعی زند گرفتار این غفلت شده مسأله ولایت فقیه است. او در ادامه افزود: غفلت از این مسأله مهم برای معاندین و مخالفین رهبری امری قابل فهم است اما غفلت نیروهای انقلابی از این موضوع جای سؤال دارد. نمی‌دانم آیا ما منتظریم تا یک شوک عظیم یعنی رحلت رهبری اتفاق بیافتد و بعد به جای تحلیل حال به تحلیل تاریخ بپردازیم؟
عنصر اساسی در هر رهبری، تدبیر است
شجاعی‌زند با نگاه تاریخی پنج صفت مطلوب برای رهبری را استخراج کرد. او ابتدا با گذاری به رهبر مطلوب از منظر افلاطون و فارابی بیان کرد که نوعی همراهی بین صفات مطلوب حاکم از نظر دین و فلسفه وجود دارد، چراکه افلاطون و بسیاری از فلاسفه صفات مطلوب حاکم را شجاعت، حکمت و عدالت می‌دانند و این صفات در دین با بیانی دیگر در قالب تقوا، علم و عدالت تکرار می‌شود. البته او اضافه کرد که این به معنی تقلید دین از فلسفه نیست. او «تدبیر» را به‌عنوان مهم‌ترین شاخصه رهبری مطرح کرده و گفت: صفات قبلی در هر مجتهدی ممکن است یاد شود اما آن صفتی که بسیار شاخص است و مقایسه رهبران متعلق به یک نحله از طریق آن انجام می‌شود تدبیر است. ذات رهبری تدبیر است. تدبیر یعنی این‌که با تغییر شرایط از وضعیتی به وضعیت دیگر رهبر بتواند مبتنی بر مبانی دینی خود تصمیمات جدید بگیرد. رهبری، امری به‌شدت موقعیتی است و باید با توجه به اقتضائات روز اعمال شود.

عده‌ای سعی دارند رهبری را در حضرت امام (ره)  هضم کنند
صفت دیگری که شجاعی زند برای رهبری حکومت بیان کرد «اختیار» است؛ اینکه او مقلد رهبر قبلی نیست و نباید تدابیر رهبر قبلی را به او تحمیل کرد. او در توضیح این ویژگی بیان کرد که مثلاً رهبر انقلاب ممکن است که در انتخابات خود از تجربه‌های حضرت امام (ره) استفاده کند اما باید بدانیم که مقلد نیست و در انتخاب تدبیر جدید اختیار دارد. اکثر مراجع به این موضوع رأی می‌دهند که باید از مرجع زنده تقلید کرد و این تازه در مسائل فردی است، در مسائل اجتماعی که همواره از تلاطم بیشتر برخوردار هستند ما نیاز به رهبر حی و زنده داریم. رهبر زنده به معنی رهبر مختار در تدبیر است.
شجاعی‌زند با رد کردن انگاره انقطاع بین حضرت امام (ره) و رهبر انقلاب گفت: آنها در مبانی و اهداف مشترک هستند، عده‌ای سعی دارند رهبری را در حضرت امام (ره) هضم کنند به‌گونه‌ای که رهبری هم همان تصمیماتی را بگیرد که امام (ره) در آن برهه گرفته بود. برای مثال می‌گویند امام (ره) با فلانی چطور برخورد کرد، رهبری هم باید همان‌گونه برخورد کند. در این صورت شما قدرت تصمیم‌گیری را از رهبری گرفته‌اید. با این وصف ما رهبر می‌خواهیم برای چه؟ بزرگداشت حضرت امام (ره)  نباید به معنای شانه خالی کردن از زیر دستورات رهبری باشد. عده‌ای رهبر خوب را رهبر مرده می‌دانند، رهبری که می‌توان از بین دستوراتش انتخاب کرد و اگر نشد می‌توان از زیر آنها شانه خالی کرد.
رهبری را به گذشته تقلیل ندهید
او درباره این موضوع توضیح می‌دهد که عده‌ای بین امام (ره)   و شیخ فضل‌الله و میرزای نائینی مقایسه می‌کنند درحالی‌که شرایط این‌ها اصلاً یکی نبوده و امکانات و تجاربی که از گذشته به حضرت امام (ره) رسیده باعث شد ایشان امکان بیشتری برای پیشبرد اهداف خود داشته باشند. این وضعیت برای رهبری هم صادق است. رهبری در مقابل خود تجربه تاریخی بیشتری نسبت به امام (ره) دارند و همچنین امکانات بیشتری.
رهبر یا کاریزماست و یا اصلاً رهبر نیست
ویژگی مهمی که شجاعی زند برای رهبری بیان کرد «کاریزما بودن» است. از نظر او اکثر رهبران مذهبی کاریزما هستند اما کسی به صرف داشتن صفات یادشده کاریزما نمی‌شود. مردم باید این صفات را در رهبری تشخیص داده و با اذعان به مطلوبیت آنها کاریزمای رهبری را تشکیل دهند. از نظر شجاعی‌زند ایجاد کاریزما در رهبر یک پروژه نیست بلکه یک پروسه است و این صفت را نمی‌توانیم بسازیم بلکه ساخته می‌شود. ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی در یک تقسیم‌بندی، رهبری را به سه نوع «سنتی» (که از طریق وراثت انتقال داده می‌شود)، «کاریزماتیک» و «قانونی» تقسیم کرده است. دکتر شجاعی‌زند با نقدی بر وبر بیان کرد: رهبری قانونی نوعی مدیر و کارمندی را شکل می‌دهد که اصلاً رهبری به حساب نمی‌آید، رهبری سنتی هم به علت تمرکزش بر وراثت از نظر دینی باز رهبری محسوب نمی‌شود اما آن چیزی که مد نظر ماست رهبری از جنس کاریزماتیک است. رهبر یا کاریزماست و یا اصلاً رهبر نیست. از نظر وبر رهبری کاریزماتیک، تنها استعداد شکل‌گیری در بحران و جوامع ماقبل مدرن را دارد و در آن کاریزما به شخص تعلق می‌گیرد نه به منصب؛ به همین دلیل امکان انتقال به شخص دیگری را ندارد.
شجاعی زند در این باره اضافه کرد که تجربه زیسته ایران با امام  (ره) و آقا دو عنصر از نظریه وبر را تأیید و دو عنصر را رد می‌کند. او اضافه کرد: این پدیده که رهبری کاریزما در دوره التهاب به وجود می‌آید با امام (ره) تأیید شد اما این‌که این پدیده امکان ایجاد در عصر مدرن را ندارد با انقلاب اسلامی رد شد. عنصر مردود دیگر در نظریه وبر عدم انتقال کاریزماست.
برای توضیح این موضوع او ابتدا نگاهی به اعتبار جایگاه رهبری در زمان امام (ره) و آیت‌الله خامنه‌ای انداخت و گفت: در زمان امام ما ابتدا شاهد این بودیم که حضرت امام (ره)به جایگاه رهبری اعتبار داد، چراکه اصلاً ما ولایت فقیه را به صورت عینی با امام (ره) تجربه کرده بودیم. این اعتباربخشی در حدی بود که عده‌ای گمان می‌کردند بعد از امام (ره) کسی نمی‌تواند جایگاه ایشان را پر کند اما پس از رحلت امام (ره) این شرایط برعکس شد، یعنی ما شاهد بودیم که آیت‌الله خامنه‌ای ابتدا اعتبار خود را از این مقام می‌گرفتند. این شرایطی بود که زیاد دوام نداشت و با گذشت چند سال دیدیم که نه‌تنها آیت‌الله خامنه‌ای اعتبارشان را   از جایگاه رهبری نمی‌گیرند بلکه ایشان هستند که جایگاه مقام را ارتقا داده و پس از دریافت قانونی آن توانستند کاریزمای لازم برای ادامه رهبری را  کسب کنند. او جوهره کاریزما در فرهنگ دینی را در فضائل انسانی دانست که منجر به تسلط بر قلوب می‌شود؛ بنابراین تسلط بر احساسات زودگذر مردم نوعی کاریزمای کاذب است که حقیقی نیست.
خط امامی شدن راهی برای فرار از ولایت فقیه
در پایان، شجاعی زند نتیجه‌گیری کرد که در گذشته خط امامی به کسانی می‌گفتند که خود را محو در امام (ره) می‌دیدند  اما امروز درحالی‌که دال مرکزی گفتمان امام (ره) بحث ولایت فقیه است خط امامی شدن به سنگری برای تبدیل به ضدیت با ولایت فقیه تبدیل شده است، او در انتها یادآور شد که زنده کردن یاد امام (ره)  امر مقدسی است که نباید به این امور آلوده شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری