پرداختن به ریشه‌ها و فلسفه انقلاب اسلامی یکی از روش‌های رایج بررسی و تحلیل این واقعه است، اما چیزی که در این بین مورد غفلت واقع شده ارائه تحلیل فلسفی از انقلاب اسلامی است. آقای دکتر عماد افروغ با رویکردی فلسفی تلاشی در جهت تولید نظریه انقلاب مبتنی بر حکمت متعالیه انجام داده ‌است که به‌نوبه خود می‌تواند آغاز مناسبی برای باز کردن مسیر این سبک از تحلیل‌ها باشد. در این گزارش به بررسی آرای دکتر عماد افروغ، استاد جامعه‌شناسی درباره پدیده انقلاب اسلامی می‌پردازیم.برای تبیین پدیده انقلاب اسلامی به‌عنوان یک حادثه که در برهه‌ای از تاریخ رخ داده، باید دو عامل درونی به‌عنوان علت رویداد حادثه و عامل بیرونی به‌عنوان بسترساز وقوع حوادث را بررسی کرد. دکتر افروغ یکی از آسیب‌هایی را که متوجه نظریه‌پردازی‌های رایج انقلاب می‌داند توجه فراوان به عوامل خارجی و بسترساز وقوع انقلاب و غفلت از ریشه‌ها و جوهره انقلاب تشخیص می‌دهد. توسعه‌یافتگی غلط، ظلم، فساد و فقر در بسیاری از مناطق جهان رخ می‌دهد اما چرا هیچ‌ یک از آن‌ها به پدیده انقلاب منجر نمی‌شود و از همه مهم‌تر چرا به انقلابی با ماهیت دینی منجر نمی‌شود؟ مثالی که افروغ برای توضیح این مساله می‌آورد این‌چنین است که درست است برای انفجار باروت نیاز به هوای خشک، جرقه و فتیله است، اما چیزی که از همه مهم‌تر است ماهیت و جوهره خود باروت است که منجر به انفجار می‌شود. ازنظر او آسیب رایج غفلت از جوهره اصلی انقلاب اسلامی است.

جوهره صدرایی انقلاب اسلامی
دکتر افروغ جوهره انقلاب را یک پدیده واحد نمی‌داند، بلکه آن را ترکیبی از چند عنصر در نظر می‌گیرد. ازنظر او نباید انقلاب را به هریک از این پدیده‌ها تقلیل داد چراکه همه این‌ها درکنار هم انقلاب را می‌سازند. برای مثال هیدروژن و اکسیژن را هریک جداگانه روی آتش بریزید موجب اشتعال آن می‌شود، اما آب به‌عنوان ترکیب این دو حالت متضادی را دارد که موجب خاموش شدن آتش می‌شود. بنابراین انقلاب هم به‌عنوان یک پدیده اجتماعی چنین حالتی دارد و باید همه اجزای آن را در کنار هم بررسی کرد.
ازنظر دکتر افروغ برای دست‌یابی به ریشه‌های فلسفی انقلاب به استخراج هستی‌شناسی آن نیاز داریم. برای پی بردن به هستی‌شناسی انقلاب هم به‌ناچار باید جهان‌بینی معمار اصلی آن یعنی حضرت امام خمینی (ره) را بررسی کرد چراکه انقلاب اسلامی جزء معدود انقلاب‌هایی است که دو وجهه نظریه‌پردازی و رهبری آن در یک شخصیت واحد جمع شده است.
عماد افروغ بنیادی‌ترین جوهره انقلاب را نگاه «کل‌گرایانه» آن به جهان می‌داند که عالم را در یک وحدت کامل خالی از هرگونه تکثر می‌یابد‌. بنابراین وحدت وجود در نگاه ملاصدرا و به‌تبع او امام خمینی (ره) بنیادی‌ترین جوهره انقلاب اسلامی است. «غایت‌گرایی» به این معنی که عالم را دارای هدف از پیش تعیین‌شده بدانیم، «ذات‌گرایی» به این تلقی که آن را دارای معنی و جوهره از پیش‌ساخته شده تشخیص دهیم و «اصل‌گرایی» در نقطه مقابل اباحیت به این تفسیر که نسبت خود با عالم را در قالب چارچوب‌ها و احکام بدانیم، سه اصل بنیادی نگاه کل‌گرا به عالم است.
 ازنظر دکتر افروغ کل‌گرایی توحیدی فلسفه صدرا در نقطه مقابل ثنویت‌های رایج مانند ذهن و عین، دنیا و آخرت، دین و سیاست و مرزبندی‌های این‌چنینی قرار دارد. بنابراین نظر، بسیاری از نگاه‌های امام به جایگاه انسان، عالم و اجتماع برگرفته از حکمت متعالیه است.
 افروغ در ادامه توضیح خود می‌گوید: «در سفر چهارم از اسفار اربعه ملاصدرا می‌خوانیم که عالِم ربانی به‌سوی مردم می‌آید تا آن‌ها را به‌سوی خدا راهنمایی کند، امام خمینی (ره) با انقلاب اسلامی، سفر چهارم خود را به تحقق عینی و عملی رساندند، این انقلاب و هدایت اجتماعی قسمتی از سیر و سلوک شخص عارف است؛ اینجاست که پیوند میان فرد و مردم در اندیشه ملاصدرا و امام نمایان می‌شود. درنتیجه انقلاب صرفاً یک پیروزی سیاسی نیست بلکه حاصل نگاه فلسفی امام به عالم بود.»
سوالی که در اینجا امکان مطرح‌شدن دارد این است که پس چرا خود ملاصدرا دست به قیام اجتماعی نزد؟ افروغ در جواب این سؤال می‌گوید که علاوه بر آماده نبودن شرایط اجتماعی می‌توان گفت که خود ملاصدرا بااین که فقیه بوده اما گویا جایگاه مرجعیت را در اختیار نداشته است. امام به دلیل جامعیتی که هم در فقه، فلسفه و عرفان داشتند بهترین شخص برای این انقلاب بودند، بنابراین کسی می‌تواند هدایت حرکت اجتماعی را بر عهده بگیرد که سه عنصر وحی، عقل و شهود را در خود جمع کرده باشد. این دلیل مهمی است بر تأثیر جایگاه مرجعیت امام. تأثیر دیگری که دکتر افروغ معتقد است انقلاب اسلامی از فلسفه صدرا گرفته،در نگاه جهانی آن است.  در فلسفه صدرا با مفاهیمی چون مدینه فاضله، امت فاضله و تبع آن عمران ارض روبرو هستیم. بازتولید این مفاهیم در انقلاب اسلامی تبدیل می‌شود به نگاه جهانی آن.

انقلاب اسلامی و جوهره شیعی آن
سوالی که در این مرحله دکتر افروغ برای شناخت جوهره شیعی انقلاب اسلامی مطرح می‌کند این است که چگونه درحالی‌که عرب در نبوت متوقف می‌شود ایرانیان ارتقاء یافته و به امامت منتقل می‌شوند؟ افروغ در جواب این سؤال پاسخ خود را مبتنی بر فلسفه ملاصدرا مطرح می‌کند و می‌گوید: نگاه سلسله مراتبی مبتنی بر کل‌گرایی که ملاصدرا در فلسفه خود تئوریزه کرد ریشه در ایرانیت گذشته ما و منابع معرفتی گذشته ازجمله زرتشت دارد، همین نگاه است که زمینه را برای پذیرش تشیع در کشور آماده می‌کند. ولایت‌فقیه هم مطابق همین نگرش سلسله مراتبی صدرا بسط یافته حرکت انبیاء و امامان است و همان‌گونه که ضرورت نبوت و امامت اثبات می‌شود ضرورت ولایت‌فقیه هم اثبات می‌شود.
هرچه از لایه‌های اولیه انقلاب به سمت پایین حرکت می‌کنیم بیشتر به سمت اجتماع و لایه‌های ملموس انقلاب می‌رویم. به همین دلیل دکتر افروغ جوهره سوم انقلاب اسلامی را شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی معرفی می‌کند. دو شعار اول یعنی آزادی و استقلال دو شعار سلبی هستند، یعنی پرسشی که مطرح می‌شود این است که آزادی از چه و استقلال در برابر چه و بعد باید جواب داد که حالا جانشین آن دو چیست؟ در جواب عماد افروغ مطرح می‌کند که استقلال از استکبار، آزادی از استبداد و جمهوری اسلامی به‌عنوان جانشین آن دو است.
لایه چهارم از جوهره انقلاب اسلامی بنا بر نظر دکتر افروغ قانون اساسی است. این قانون به‌عنوان ثمره سه عنصر قبلی عینیت یافته آن‌هاست در قالب ساختار که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پا به عرصه ظهور گذاشت.
امام و احیاگری دینی
احیا به معنی رویش مجدد و جان گرفتن یک‌چیز بعد از خزان و خمودگی است. نوع نگاه امام به دین و بنیان‌گذاری انقلاب اسلامی در حکم آب حیاتی بود که پس از چند قرن خمودگی بر پیکر کم‌جان دین، روح‌دوباره دمید. ازنظر دکتر افروغ ساحت‌های احیاگری دینی امام خمینی (ره) را باید در دو بعد داخل و خارج جستجو کرد. در بعد خارج اولین عرصه احیاگری امام بازگشت خدا به ساحت زندگی اجتماعی و ساحت خردورزی بشر است. درحالی‌که در دو قرن گذشته صحبت از خدا برای دانشمندان موجب خجالت بود، امروزه واژه علم خداباور در غرب و علم دینی در درون دنیای اسلامی یکی از جاافتاده‌ترین واژه‌هاست. در بعد داخلی هم باید به احیاگری امام در زمینه زنده کردن دوباره احکام اجتماعی و حکومتی دین اشاره کرد. در نظر امام خمینی (ره) حکومت تمام اسلام است و درواقع احکام، بسترساز تشکیل حکومت دینی‌اند، این نگاه امام به دین تحولی در ابعاد اجتماعی اسلام محسوب می‌شد.

مردم‌سالاری دینی، فلسفه سیاسی انقلاب
دکتر افروغ فلسفه سیاسی انقلاب را مبتنی بر نوع نگاه خاص امام به بحث مقبولیت و مشروعیت در قالب مردم‌سالاری دینی دنبال می‌کند. ازنظر او مردم‌سالاری دینی جمع بین دو حکومت دموکراسی به معنی حاکمیت مردم و تئوکراسی به معنی حاکمیت خداست. در دموکراسی منبع مشروعیت آراء اکثریت مردم است و در تئوکراسی منبع مشروعیت تنها تأیید دینی است.
اما دکتر افروغ در تعریفی که از نگاه امام به این مساله ارائه می‌کند مشروعیت را پایگاهی متشکل از دو عنصر مقبولیت و حقانیت می‌داند؛ به این‌گونه که ملاک مشروعیت در مرحله ثبوت حکم الهی است اما برای این‌که پا به عرصه عینی یا عرصه اثبات برساند مقبولیت شرط مشروعیت است. بنابراین یک قدرت و یا شخص برحق به‌هیچ‌وجه حق ندارد که صراط مستقیم را به کسی تحمیل کند، اگر جامعه پذیرای او نباشد و یا ظرفیت پذیرش او را نداشته باشد هیچ تحمیلی نباید صورت بگیرد. اختیار و توانایی انسان‌ها در گزینش راه زندگی از اصول پذیرفته شده این نگاه است. بنابراین نه خودمختاریِ اکثریتِ فاقدِ فضیلت در دموکراسی، پدید می‌آید و نه انحصار و اجبار نظام‌های منتسب به دین چون کلیسا که در قرون وسطا پیاده شده بود اعمال می‌شود.
درنتیجه دکتر افروغ انقلاب اسلامی را انفجار نور و سلوک عارفانه یا سفر چهارم از اسفار اربعه ملاصدرا تفسیر می‌کند که مبتنی بر یک جهان‌بینی کل‌گرای توحیدی، هیچ جدایی بین دین و سیاست پذیرفته شده نیست و باید برای اصلاح این دوگانه‌ها قیام لله کرد.
در ضمن این که انقلاب اسلامی از تمام وجوه فقهی، عرفانی و فلسفی امام بهره گرفته است و نباید به واسطه تعلق خاطر به یک عنصر، عناصر دیگر را نادیده گرفت.