انقلاب را زاغه نشینان انجام دادند و زاغه نشینان هم پای آن می مانند

جدال غرب در چهره پروتستانتیسم با اسلام

ایجاد هرج و مرج مذهبی از طریق تضعیف و تخریب نهاد دین به وسیله رواج مسیحیت به خصوص با گرایش پروتستان  جزء اولین برنامه های استعمار در جهت همسو کردن جامعه ایرانی با سیر مدرنیزاسیون موجود در غرب بود . جامعه استعماری غربی به درستی دین را به عنوان مهم ترین مانع خود در جهت هرچه مدرن تر شدن یافته و در همان ابتدا در جامعه خود با ایجاد مذهب پروتستان به راحتی مسیحیت را از مقابل برنامه های خود برداشت . البته بعضی در این مضمون افراط کرده و حتی پروتستانتیسم را عامل ایجاد مدرنیسم می دانند . دین در جامعه ایرانی از دیرباز به عنوان تأثیر گذار ترین عنصر جامعه  حضور گسترده ای داشته و دارد و تمدن استمعماری غرب با شناسایی این موضوع از همان ابتدای برخورد خود با جامعه ایرانی سعی در تضعیف آن نمود است . ترویج مسیحیت مخصوصا با خوانش پروتستان مهم ترین این برنامه ها بود که به وسیله انجمن های ترویج مسیحیت انگلیس ، روسیه و فرانسه با پشتیبانی سیاسی و اقتصادی انجام شد . جمله هر کس کشیش خود یعنی از بین بردن نهاد رسمی ترویج دین که این موجب نوعی تحریف و هرج و مرج دینی است .

فرستادن مبلغ وایجاد شبهه در میان عوام ،همچنین چاپ بیش از صد هزار جلد کتاب در جهت ترویج مسیحیت آن  هم در جامعه ای که تنها ده هزار تحصیل کرده دارد مخصوصا به صورت تریف شده ،همچنین ساخت بیمارستان ها و درمان مریضان توسط پزشکان کشیش و ایجاد مدارس مدرن و ترویج علوم  الحادی از جمله اقدامات استعمار در جهت رواج تفکر خود بوده است .

مبلغان به کار گرفته شده در میان امم مسلمان گاه تا شش زبان زنده دنیا را مسلط بودند که این کار علمای ما را که تنها به زبان عربی و زبان منطقه خود تسلط داشتند به دلیل عدم توانایی در مطالعه کتب دسته اول لاتینی با موضوع مسیحیت دچار مشکل می کرد .

البته جامعه حوزوی ما نیز در برابر فعالیت های آنان حالتی منفعل نداشته و به صورت کاملا فعالانه به برگزاری مناظره ، تشکیل انجمن صفا خانه در جلفا به منظور مقابله علمی ، نشر روزنامه و تأسیس شفاخانه ها به مقابله با اقدامات غرب می پرداخته اند .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

خدا بزرگ ترین مانع آزادی

باید به نکته سنجی و تیز هوشی بشر جدید در شناسایی موانع آزادیش آفرین گفت . خدا ، کانون مهم امر و نهی ،  موجود نیرومند محدود کننده و در یک کلام بزرگ ترین مانع آزادی انسان پس باید به جنگ چنین خدایی رفت. شاید تلقی بشر از خدا همان برداشت یونانیان بود که در آن خدا از عرش پایین می آمد و کشتی می گرفت ، گاهی پیروز بود و گاهی شکست می خورد. آرزوی آزاد بودن بشر مدرن را در مقابل پروردگار خود قرار داد و آزادگی که زینت بخش جامعه ایمانی و مهم ترین عامل شکل گیری و بسط آن است را از او گرفت . انسان آزاد همچون بشر حافی قبل از توبه است که آزادی خود را خارج از ولایت حق و در زیر زنجیر های نفس عماره می جست و انسان آزاده همچون بشر حافی بعد از توبه است که آزادگی خود را در آزاد شدن از غیر حق و پاره کردن بند های اسارت شیطان می یافت .بشر جدید با قلتیدن در دام آزادی ، آزادگیش را از دست داد و در این جاست که بلایش بزرگ شد و هرآنچه مخفی می داشت آشکار گشت و از آنجا که بر خلاف جریان حاکم بر عالم حرکت کرد آسمان معرفت از او دریغ کرد و زمین بر او تنگ شد و چون دیگر جز خدایی شکست خورده چیز دیگری برای خود باقی نگذاشته بود مرجعی نداشت که شکایت نزد او برد پس دست به دامن پوچیگرایی شد . انسان با خلق تکلونوژی سعی کرد تا بر این حرکت بر خلاف جریان خود شتاب دهد اما با این کار قفسی از جنس غرور و تکبر  به دور خود کشید که نه تنها در حرکتش بر خلاف جریان آب کمک نکرد بلکه آنچنان او را اسیر خود کرد که دیگر امکان بازگشت و توبه را هم از او گرفت .

رسول الله (ص) : مردم شما آزاد نیستید در قفس هستید ، گناهانتان شما را در قفس زندانی کرده است ، در رمضان خود را با استغفار آزاد کنید .

حضرت ایت الله جوادی آملی : انسان گناهکار بدهکار است باید گرو بسپرد ، در این جا خانه و زمین را به عنوان گرو قبول نمی کنند ، ابنجا جان را به گرو می گیرند . آنکه می گوید من هرچه بخواهم می کنم ، هرجا بخواهم می روم و هر چه بخواهم می گویم او اسیر است و آزاد نیست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

خطر مادی شدن مداحی

مادی شدن و قطع توجه از اسمان همان بلایی است که امروزه بر سر مقدسات ما می آید و آن را از درون ویران می کند . در فرهنگ اسلامی هر یک از اعمال شریعت ناطر بر وجه باطنی و حقیقت آسمانی آن است . اگر همه رو به یک سمت نماز می خوانند و یا اگر همه اصلا نماز می خوانند همگی تمرینی است برای رسیدن به حقیقت اسمانی اسلام . روح و حقیقت مداحی  و مرثیه  عشقی است که ریشه در ولایت دارد و این عشق است که انسان را تا آسمان ملکوت بالا می برد و اگر این همه تاکید بر برگذاری مراسمات عذا شده است چیزی جز این نیست . برخی امروزه تنها  شور و ضرب مداحی  را در نظر گرفته و می گویند که این مداحی که از موسیقی بدتر است اما تفاوت اصلی مداحی با موسیقی این است که موسیقی ریشه خود را بر امیال پست انسانی همچون شهوت و خشم و احساسات زود گذر او بنا کرده است . شخص با گوش دادن به موسیقی از خود بی خود شده و در دنیای خیال خود قوطه ور شده و حقیقت خود را در آنجا جستجو می کند . خطری که امروزه جهان مداحی مارا تحدید می کند چیزی نییست جز همان مشکلی که برای موسیقی اتفاق افتاده یعنی خطر مادی شدن . شخص دیگر با دل سپردن به مداحی در آسمان ولایت گام نمی زند بلکه با فرو رفتن در احساسات زمینی خود گمشده خود را نه در آسمان بلکه در زمین جستجو می کند . در طول تاریخ ما موارد بیشماری مصداق برای این موضع داشتیم . رقص سماء در گذشته حاصل از وجد و شوق حاصل از دیدن حقایق ملکوتی بود اما صوفیه از آن تنها ظاهر آن را گرفته اند . از خطرات دیگری که دامنگیر مداحی امروز کشور شده است حجاب عادت است . قشر مذهبی ما عادت به گوش دادن مداحی کرده اند و از آن جایگزینی برای موسیقی ساخته اند . حجاب پرده میان نیت و عمل است و هر عملی از ااعمال شریعت اگر از روی عادت باشد دچار فساد شده است. در جهان عادات اعمال از نیت تهی می شوند و یکی دیگر از مشکلات مداحی امروز ما رفتن در کانال عادات است . در هر دو صورت بالا اتفاقی که می افتد قطع نظر از اسمان و مادی شدن است که این موضوع در مراحل وسیع تر خطرش خارج از وصف است . 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

راهیان عشق

تو را ای خاک پاک چه شده است که چنین جاذبه ای پیدا نموده ای که دل مردمانی را از این همه سرزمین های زیبای شمال و غرب و شرق بر گرفته و به درون خاک های لم یزرع خود می کشانی . به راستی که چه چیز به تو این جاذبه را داده . مگر نه این این که نظیر این خاک در جهان بسیار است بلکه بهتر .کدام بنده پاک در خاک تو به معراج رفته و یا کدام عارف در خاک تو واصل شده است که چنین فضیلتی را یافته ای .  آیا جواب این سوال چیزی چز خون نیست . خون بنده که در راه محبوب بر هر جا بریزد آنجا محل عروج و نزول افلاکیان است . کربلا اولین مصداق این سخن است و بیابان های طلاعیه و فکه مهر تایید ان . و چگونه این چنین نباشد که روزی یاران خمینی با ریختن خون خود این اصلی ترین عامل پیوند روح اسمانیشان با این تن زمینی از صدره المنتهی شلمچه و جزابه گذشتند و بال جبرائیل عقل را سوزاندند و به  قاب قوسین رسیدند . در این کربلای ثانی خون هزاران حبیب و زهیر ریخته شد تا بلکه نقطه ننگی که کوفیان با بیوفایی خود بر پیشانی خلایق گذاشتند محو شود . حالا تو خود بگو خاکی که در آن خون خدا بریزد چگونه به میقاتی این چنین تبدیل نمی شود . اما این خاک را چه در روز نخست بخشیده بودند که چنین لیاقتی یافته که  رازدار کل تاریخ باشد . امسال هم طبق رسم عشاق جماعتی اهل دل ندای الرحیل نسیم صبا را شنیده اند و توشه برگرفته تا پا در این سفر آسمانی گذارند شاید با گریه و زاری بتوانند اندکی از آن سر که شهدا در دل خاک به امانت سپرده اند  اگاه شوند اما  افسوس که این خاک را با شهید سری است که گر سرش برود فاش آن نخواهد کرد. ولی تو ناراحت نباش ، کدام قفل است با گریه باز نشود که گریه حیات قلب هاست و آن قتیل العبرات کشته شد تا ما بگرییم و بدینوسیله خدا را به قلب هایمان بخوانیم . پس تو هم هر چه سریع تر راهی شو تا وقت در جهان خاکی هست ، از آن خاک آسمانی بهره ای ببری. وعده ی  الله با عشاقش جای جز قتلگاه نیست که خود این گفت و چه زیبا گفت : هرکس مرا بخواهد می یابد و هرکس مرا بیابد دوستم می دارد و هر کس دوستم دارد عاشقم می شود و هر کس عاشقم شود عاشقش می شوم و هر کس عاشقش شوم او را می کشم و هر که را بکشم خود خون بهای او هستم . حالا چگونه می خواهی که میقات عشاق جایی به غیر از قتلگاه باشند که گردن ها را باریک افریدند تا در آنجا راحت از تن جدا شوند .یاران خمینی پس یاران کربلایی حضرت عشق این را بهتر از هر عارف و زاهدی یافتند آنچه که ما اینجا می خوانیم و می شنویم بسیجیان خمینی همه را چشیده اند . پس دیگر این همه بهانه برای چه که در صحرای محشر پایم لنگ بود و قسمت نشد مورد قبول نیست . وعده ما کربلای دلها ،راهیان نور .لبیک یا حسین.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

22 بهمن

 

انقلاب ما انفجار نوری بود که شعاع آن پرده های ظلم و جور و جهل را در تمام ادوار تاریخ حال و آینده شکست . حتی اکنون هم با گذشت 36 سال از ان با همان قدرت ایمان خود پشت شیطان زمانه را به لرزه در می آورد . کسانی که بالا امدن چندبرآمدگی متن وجبی پوشش زنها و گران شدن مرغ و تخم را نشانه خاموشی این نور حق می دانند ، بیایند و ببینند که امروز الله اکبر های این جوانان چه به روز شیطان و لشکریانش آورده . اخر چگونه رنگ خاموشی می گیرد اندیشه ای که ریشه اش در توحید است و بر خدای افلاک نظر دارد . برخی در این بین می گویند که مگر  الله اکبر و مرگ بر آمریکای این روز چه ثمری دارد در حالی که اکنون آمریکا بر اریکه قدرت سوار است ؟ این امر برای کسانی که دل خود را در این عالم فانی کشته اند و جایگاه اصلی خود را فراموش کرده اند قابل درک نیست اثرات این چنین روزهایی . اما کسانی که هنوز تاثیر عالم ملکوت را بر ملک انکار نکرده اند و به شریفه یدالله فوق ایدیهم ایمان قلبی آورده اند می دانند که هر شعارشان تا افلاک بالا می رود و پایه های سست این خانه عنکبوت را می لرزاند و هر تکبیر و ذکرشان پرده های جهل این شیطان بزگ را می درد . قدرت فریبنده غرب بر سه عنصر جهل و ترس فریب استوار است . جهل برای پوشاندن تناقضات درونی بسیارش و ترس برای ایجاد یک توهم قدرت بی نهایت و فریب از طریق ظاهری زیبا برای پیوستن دیگران به خود . 22 بهمن روزیست که خمینی کبیر با سلاح خون و ایمان همه این پرده ها را از بین برد . نتنها امسال و نتنها سال های دیگر این چراغ عالم گیر خاموش نمی شود چرا که بنیاد خود را بر فترت  انسان پایه ریزی کرده است . چگونه کربلا از یاد می رود . چگونه چیزی که با خون خدا گره می خورد خاموش می شود . امروز که با دوستان صحبت می کردم می گفتم که اگر امروز سید شهیدان اهل قلم زنده بود و این بیعت دیگرباره مردم با امام  را می دید آن را بعثت دگر باره این بشر هبوت کرده می دانست . امروز همه از پیر و جوان تا زن و مرد با هر اعتقادی آمده بودند تا همانطوری که امام گفت همه فریاد هایشان را بر سر آمریکا بزنند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

گذر

گذر از کرمانشاه به تهران گویی که گذر از تاریخ است ، گذر از عهد هخامنش تا عهد خمینی . اولین جایی که با آن رو به رو می شوی بیستون است . بیستون برشی از تاریخ است که در میان دشت های وسیع و کوه های سر به فلک افراشته از دست دیو فنا تا به اکنون جان به در برده است . شهری کوچک که کتیبه ای از مردمانی که اکنون در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده اند آن را در زیر این چرخ هزار رنگ جهانی کرده است . آن مردمان  کتیبه ای  در کوه این مظهر جلال خدا نگاشته اند تا شاید بتوانند نام خود  را از مسیر زمان عبور دهند اما تلاش انها در برابر زمان این حلال قوی فایده ای نداشت و امروزه تنها به منبع درآمد و سرگرمی تبدیل شده است. از بیستون تا کنگاور زمین در محاصره کوه ها واقع شده است . کوه ها همچون سپاهی قدر قدرت صدای زمین را در هنجره بریده است . این مسیر پر فراز شهر های فراوانی را در دل خود جای داده است . شهر هایی که هر کدام بیشه شیر مردانی بوده که نامشان زینت دهنده ی صفحات تاریخ این مرز و بوم است . یکی از این شهر ها اسد آباد است. اسد آباد شهریست است که  در ارتفاعات زاگرس خود می نمایاند . در ابتدای  شهر تابلویی می بینید که ورود شما را به دیار سید جمال الدین اسدآبادی خوشامد می گوید . شهر تمام زمستان  در میان برف خفته است . برای رسیدن به همدان باید از اسدآباد و گردنه آن عبور کرد . گردنه ای که روزی مانع عبور سپاه سلطان محمد خوارزمشاه شد امروزه چنان در برابر تکلونوژی بشر جدید سر تعظیم و تسلیم فرود آورده که گویی وجود ندارد. به راستی اگر امروز آن سلطان گردن فراز از قبر بلند می شد و این ها را می دید چه می اندیشید . جاده ای وسیع سینه کوه را مجروح ساخته و آن را از پای در آورده است . حتی برف هم دیگر نمی تواند مانع عبور این چهارپایان آهنی شود . ماشین ها چنان در سرابالایی کوه از هم سبقت می گیرند که گویی به کوه دهنکجی می کنند .واعجبا به این روزگار کوهی که در همه جا نشان استقامت است این جا ببین چگونه پا به فرار گذاشته است . اسلام که یک روز در یک شبه جزیره دور افتاده پا گرفت امروزه آثارش حتی کوه های بلند کشورمان را هم فرا گرفته است ، مساجد در همه جای گردنه بر پا شده اند.

با اتمام گردنه زمین به وضع سابقش باز می گردد اما با این تفاوت که دیگر از آن کوههای سربرافراشته خبری نیست . انگار که کوه با مشاهده تسلیم شدن اسد آباد ترسیده و به دل زمین فرو رفته اند . بعد از اسدآباد ،همدان قرار دارد. شهری که روزی قومی شجاع را دردل خود جای داده بود . هگمتانه مرکز حکومت ماد و جزء اولین شهر های باستان است . در اینجا وسعت خاطره های مردم به اندازه پهنه  تاریخ می شود اما خاطره هایی که اروزه تنها در کتب قدیمی یافت می شود نه در سطح شهر . دیگر در ابتدای شهر خبری از آن دیوار ها نیست که حیات و ممات قومی بس بزرگ روزی بدان متصل بود. دیوار هایی که روزی مردمان شهر را از خطر لشکریان بیشمار نجات می داد . بشر جدید هر مانعی را برای رسیدن به خواسته هایش از سر راه خود برداشته است . همدان امروز تنها نشان هایی چند از آن هگمتانه را یدک می کشد . شهری که روزی چشم امتی بدان بود امروزه حتی در این انفجار اطلاعات هم به دست فراموشی سپرده شده است . مردم نیز دیگر آن شور سابق را ندارند و تنها دلیل بودنشان سیر کردن شکم مسافران در حال گذر است و تو شک نکن که اگر این جاده هم نبود امروز از این شهر چندصد هزار نفری چیزی جز دهی در دل خاطره ها نمی یافتی. همدان با هوای سردش همه را غافل گیر می کند . چند کیلومتری که از همدان دور می شوید همه چیز دگرگون می شود . هوا دیگر سرد نیست و دیگر ارتفاعی وجود ندارد . تا چشم کار می کند دشت های لم یزرعی است که با بوته خار های خشکیده پوشانیده شده است . دیگر خبری از درخت و کشاورزی نیست . مرتفع ترین چیزی که آن جا می روید تیر های برق است و بس . انگار که اثرات تهران به آنجا هم رسیده .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

ای وای

این روزها از بعضی تریبون ها  صدا های عجیبی به گوش می رسد که جای بسی تفکر و تعمل دارد . اعتدال گرایی را که امروزه از تریبون تمام همایش ها و جشنواره ها گفته می شود ، تبدیل به چماقی شده که بر سر هرکس که اراده کند در راه خدا گامی بردارد کوبیده می شود و آن را هر طور که بخواهند ترجمه می کنند و مورد استفاده قرار می دهند ، انگار که هر کس هر کاری انجام دهد خارج از خط اعتدال است و تنها خود معتدلند . امروزه کسانی اعتدال را آن گونه که میخواهند به امام (ره) نسبت می دهند که در آن زمان و حتی اکنون خیلی از اعمال آن خضر دوران را افراطی می دانند . با هر کس که صحبت می کنی اولین چیزی که می گوید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

اختتامیه جشنواره عمار

از آنجایی که هر چیزی در این دنیای فانی رنگ پایان می گیرد در نتیجه روزی باید افتتاحیه موضوعی را گرفت و دگر روز اختتامیه اش را . عمار هم از این موضوع مستثنا نیست پس لاجرم  ، دیروز افتتاحیه آن را شرح دادیم و امروز باید اختتامیه اش را.شاید کمتر کسی فکر می کرد که عمار با گذشت پنج سال از آغاز بکارش این چنین مورد رضایت مخاطبان قرار گیرد . شاید مهمترین علت این محبوبیت پرداختن به دغدغه های مردم توسط خود آنها باشد . عمار یعنی روزنه امیدی برای سینمای انقلاب تا شاید بتوان آن را به سمت انقلابی شدن پیش ببرد . چشمها همه خیره به سن شده بود، منتظر آغاز برنامه . استقبال آنقدر زیاد بود که سالن جوابگوی جمعیت حاضر نبود .اختتامیه شاهر حضور انسانهایی از تبار عشق بود ، یادگاران دفاع مقدس و خانواده های شهدا زینت بخش مجلس بود . مستند هایی که بر علیه جنبش سبز سال 88 در سالن سبز رنگ و بر پرده سبز رنگ سینما فلسطین نمایش داده شده بود فضا را بد جور تحت تاثیر قرار داده بود . مراسم طبق رسم همیشگی سرشار بود از تقدیر ها و تجلیل ها . تلفیق دست زدن ها و صلوات فرستادن ها جو زیبایی را به وجود آورده بود . البته از این موضوع هم نباید گذشت که کثرت آنها موجب قلت مشارکت کننده ها شده بود . برخی هم حوصلشان سر رفته بود و این را از بازی کردنشان با مبایل می شد فهمید . تعداد عکاسان و خبرنگاران حاضر در سالن برابری می کرد با تعداد مردم و نور فلش دوربین های عکاسی تا حدی بود که اگر چراغ های سالن را خاموش می کردند برای روشن کردن سالن کفایت می کرد . در بالای سن سه پروژکتور بزرگ طراحی شده بود که نورش آرامش را از چشم حضار سلب کرده بود . تصور بر این می رفت که انگار چیزی را که در بالای خود وجود دارد مخفی کرده است اما وقتی هم به بالایش نظر می کردی جز عکس امام و رهبری چیزی نمی دیدی دگر من نمی دانم قصدشان چه بود ، الله اعلم . با شناختی که از بچه های عمار داشتم در بین مراسم مرتب منتظر یک عمل غافلگیر کننده از سوی عماریون بودم تا این که بالاخره بچه ها این انتظار را بی پاسخ نگذاشتند ، آن هم با اجرای شگفت انگیز حاج صادق اهنگران . در سالن بوی جماران پیچیده بود و دوباره خمینی و بسیجیانش بغض خیلی ها را شکستند . غافلگیری هنوز ادامه داشت اما این بار آهنگران که مردم را غافلگیر کرده بود خود غافلگیر شده بود . قرآنی که با امضای رهبری به دست حاج صادق رسید حالش را دگرگون ساخت . سیل جوایز اهدایی برگزیدگان به آهنگران برابری می کرد با کل جوایز جشنواره . این دوره عمار هم تمام شد اما عمار می رود به سوی فتح قله های دیگر . درست است که در عجایب زمان هر چیزی رنگ کهنگی و فراموشی می گیرد اما عجیب تر از آن عجایبیست که ثمره صراط مستقیم دارد و چیزی نیست جز این که ممتد شد در کل طول تاریخ . پای فشاری بر صراط مستقیم مهمترین خصلت عمار است و این خود باعث زنده ماندنش شده . امید است که جشنواره عمار هم بر این صراط بماند تا بماند . 

                                                                                               

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

باز هم عمار

علی،علی داداش بیدار شو،بیدار شو بریم جشنواره عمار فیلم ببینیم.امروز ظهر با این صدای یکی از دوستانم از خواب شیرین نیمروزی بیدار شدم. سریع شال و کلاه کردم و همراه دوستان راهی سینما فلسطین شدیم اینبار سالن  شور و هیجان خاصی نداشت،اکثر صندلی ها خالی بود و تنها چند نفر در انتهای سالن نشسته بودند . روی پرده در سانس اول یک انیمیشن و دو مستند نمایش داده شد.انیمیشن با موضوع دفاع مقدس بود که البته خیلی کیفیت مناسبی نداشت اما مستند ها جبران کردند و مورد رضایت تماشاچیان قرار گرفتند.با اتمام سانس اول برای گوش دادن به سخنرانی دکتر مجید شاه حسینی به سالن دیگری رفتیم.

                                           

آقای دکتر سخنرانی خود را با چند سوال کلیدی با یک کلید واژه ثابت شروع کرد:(فعالیت برای) کداام مردم؟کدام فیلم؟کدام سینما و در آخر کدام عمار؟ شروع جالبی بود آن هم با آن نوع صحبت کردن استاد که بسیار با نزاکت و مودبانه بود . استاد تنها در آن وقت محدود موفق به پاسخ به سؤال اول  شد آن هم بصورت سطحی چرا که هر کدام از این سؤال ها دنیایی از جواب دارند. این که کدام مردم؟ آیا مخاطب فقط همین تعداد محدود حاضر در سالن های سینماست؟پس باقیمانده مردم چرا سینما نمی آیند و با آن قهرند؟ استاد علت این آمر را عدم مخاطب سنجی تهیه کنندگان و واقع گرا بودن آنها معرفی کرد. دیگر این که کدام سینما؟ سینمایی که برای انقلاب فیلم می سازد و در خدمت آن است یا سینمایی که تنها هدفش پر کردن صندلی های خالیش است؟  همچنین کدام عمار و این که آیا عمار موفق شده است که پای عموم مردم را آن هم طیف مذهبی را به سینمای ملی و اسلامی باز کند ؟(البته به نظر من در این کار بد عمل نکرده چرا که خود من تا قبل از عمار علاقه ای به سینما نداشتم و عمار پای مرا به سالن سینما وارد کرد) استاد با تبیین چند چرا ، چرا های بسیاری در ذهن آفرید و رفت . 


                               

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری

دانشگاه

در حال عبور از خیابان بودم که که ساختمانی قدیمی مرا به خودش متوجه کرد،در ساختمان ازدحامی عجیب بود از حضور جوانان ،این مسئه حس کنجکاوی مرا برانگیخت و مرا به داخل کشاند.از دک در ورودی سه مرد در اتاقکی به نام حراست شش چشمی همه جا را زیر نظر داشتند.جلوتر که رفتم دو خانم دیگر در حال حراست از موازین اخلاقی بودند ! پس از گذر از این موانع به حیاطی کوچک رسیدم،طرف چپم لم یزرع خالی از هر نوع روییدنی پر بود از وسائل کهنه اما در سمت راست باغچه ای در دورادور بود و البته چند صندلی که خستگیت را آنجا زمین بگذاری. کمی بر روی یک صندلی نشستم ، به مقابل که می نگریستم چهار اتاق با معماری مشابه اما با دنیایی از اختلاف دیدم . در کنار اتاقها دالانی بود،حس کنجکاوی مرا به آنجا کشاند،وارد دخمه ای شدم تاریک ، همگی چون لشکر مردگان بر زمین افتاده بودند، اگر اهل فلسفه باشی با آن دخمه و اهلش یاد تمثیل غار افلاطون می افتی و اگر اهل قرآن به یاد اصحاب کهف و غارشان البته باید سگشان را فاکتور بگیری. داخل که شدم فهمیدم که مشکلی وجود دارد اینجا ضاهرش به خوابگاه نمی خورد بلکه نماز خانه است.نماز خانه با یک پرده به دو نیم تقسیم شده بود،صداهایی همیشگی از پشت پرده به گوش می رسید که در هنگام نماز اوج می گرفت . صدا متعلق به ملائکه نیست،دچار توهم شده اید بلکه صدا از بانوانی است که دائم حلقه بر در یار شده اند ! .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عسگری